Skip to main content

دوست عزیز جناب تبریزی؛

دوست عزیز جناب تبریزی؛
Anonymous

دوست عزیز جناب تبریزی؛
من نیز از شما سپاسگزارم که زحمت کشیده و قدری روشنتر مواضع و افکارتان را بیان نموده اید.
ابتدا باید صمیمانه عرض کنم که من در اصل گلوبالیزم و جهانی شدن با شما تمام و کمال موافقم و آن را گامی مثبت در راستای رشد جامعه بشری؛ مدرنیته و دموکراسی و در عین حال اجتناب ناپذیر می دانم. اما در باب نظرات شما در مورد مسائل ایران و حل مسائل ملی در چهارچوب ایران و دیدگاه هایتان در مورد حرکات ملی ملل غیر فارس در ایران عمدتا مخالفم. مقایسه مبارزات برای احقاق حقوق ملی ملتی که تحت تبعیض است با دیکتاتورها و فاشیست هایی نظیر هیتلر و موسولونی و ناپلئون ... که در راس هرم قدرت قرار گرفته و در راستای گسترش اهداف امپریالیستی و توسعه طلبانه خود می جنگیدند از ریشه نادرست و بی انصافی محض در حق جنبش های حق طلبانه ای است که در آذربایجان و سایر مناطق ملی ایران می گذرد.

همین مقایسه مع الفارق شما را به نتیجه ای کاملا متفاوت می رساند. به عقیده شما مشکل ایران صرفا نبود دموکراسی و مدرنیته است و مثالهایی که از مبارزات مردم فیلیپین می آورید نیز در راستای تقویت این موضع است. شما به درستی می گویید که شاید مردم اسکاتلند در بریتانیا یا کبک در کانادا و غیره رای به استقلال اسکاتلند ندهند ( شاید! ). چرا که در بهشت برین زندگی می نمایند. اما در اینجا نکته قابل توجهی را فراموش می نمایید و ان اینکه هرچند ممکن است آنها جدا نشوند ولی حق جدائی و استقلال برای آنها به رسمیت شناخته شده است! اتحاد آنان جنبه ای داوطلبانه دارد نه اجباری! یعنی اگر زمانی ملکه انگلستان فیلش هوای هندوستان نمود و خواست فاشیست بازی در بیاورد آن موقع مردم اسکاتلند می تواند بر اساس همین حق تعیین سرنوشت راه خویش را در پی گیرند! همین نکته اساس و شالوده خواست های حرکت ملی آذربایجان را نیز تشکیل می دهد. ما در ایران خصوصا در 100 سال اخیر تجربه راسیزم فارس و تبعیض ملی را داریم. متاسفانه این راسیزم نه تنها در ساختار سیستم سیاسی که در تار و پود ملت فارس نیز نهادینه شده و حس برتری جویی را در آنها تقویت نموده است. طوری که این قوم برگزیده را خدا را هم بندگی نیست و خود را خالق هستی می داند. این نوع تفکر و نفرت به غیر فارس وضعیت کنونی را به بار آورده و شکاف بین ملتها را تقویت نموده است.
سیستم موجود در ایران بر اساس هویت فارسی–شیعی بنا نهاده شده و رسمیت یافتن این زبان و آن مذهب از اساس تیشه به ریشه هویت های ملی دیگر ( تورک و عرب؛ کورد و ... ) می زند و قصد نابود کردن آنها و استیلای خود را دارد. لذا مبارزه با این سیستم ضروری است و بی اعتمادی به آنان طبیعی. تنها چیزی که می تواند به این معضل خاتمه دهد از دید من به رسمیت شناخته شدن حق تعیین سرنوشت ملت هاست. بهترین؛ دموکراتیک ترین و کم هزینه ترین راه. زمانی که می بینم کسانی با شعار دموکراسی و انسان دوستی ابتدائی ترین حقوق مردمان سرزمینم را با ناشایست ترین شعارها و اتهام ها مورد سئوال و حمله قرار می دهند نسبت به صداقت آنان تردیدی جدی پیدا می نمایم و مبارزه با ان را بسیار ضروریتر از سایر موارد و مسائل می یابم.
جناب تبریزی؛ من می دانم و ایمان دارم که شما آریاپرست نیستید. اما مواضع شما ناخواسته موقعیت آنها را تقویت می نماید. فرض نماییم من نیز با شما همراه شوم. بر اساس دیدگاه شما و گلوبالزیمی که از آن دفاع می نمایید آیا فکر می کنید ملت فارس (یا حتی خود شما) راضی خواهند شد که زبان انگلیسی زبان رسمی کشور ایران شود؟ و بقیه زبان ها زبان رسمی ایالات؟ آیا فکر نمی کنید که همین مکاتبه فارسی ما گامی در جهت رشد و تقویت هویت ملی فارسی و برعکس نابودی هویت ملی تورکی است؟ من چرا باید فارسی بنویسم؟ اگر بناست زبان بیگانه یاد بگیرم ترجیح می دهم انگلیسی یاد بگیرم تا فارسی! ( چه همین الان افرادی را از آفریقا می بینم که همین فارس آنها قبول ندارند و تحقیر می نمایند اما بدلیل تسلط به زبان انگلیسی به صورت قابل توجهی در زمینه تحصیل و مسائل آکادمیک از ما جلوترند.) نمی گویم و ادعا هم نمی کنم آنها (فارس ها) تورکی بنویسند تا خدای ناکرده دموکرات مآبان مرا نیز به پان تورکیزم و گرگ خاکستری و وابستگی به تورکیه .. متهم نمایند؟ می گویم راه گلوبالیزم و مدرنیه ابتدا از همین زبان بین المللی انگلیسی شناخت هویت های مختلف و جهان مدرن می گذرد. بنده خود در انگلیس تحصیل می نمایم و دوستانی از سراسر دنیا از تمامی نژادها و زبان ها دارم. حتی همین فارسها وقتی به انگلیسی و در چنان محیطی مکالمه می نمایند نمی توانند به صورت عریان آن افکار کثیف و شرم آور نژادپرستانه را مطرح نمایند.
دوست عزیز جناب تبریزی؛ شما از ازدواج دختر و پسر آلمانی با فرانسوی نیز سخن رانده اید. حرکتی ملی که در آذربایجان جریان دارد خواست هایی سیاسی دارد و آن تشکیل دولت-ملت آذربایجان است. ازدواج و پوشش و مسائلی از این دست تماما خصوصی و مربوط به خود انسانهاست. هرچند که ازدواج یک کورد با فارس یا حتی تورک در جامعه ایران با سیستم سیاسی کنونی خواسته یا ناخواسته به روند آسیمیلاسیون ملل غیر فارس شدت و سرعت می بخشد ولی باز هم این یک مسئله خصوصی افراد جامعه است. حال اینکه اگر ملت ما دولت ملی خود را داشته باشد حتی در صورت ازدواج با هر ملتی فارس و انگلیس یا غیره باز هم از آسیمیلاسیون دور خواهد بود چون که زبان رسمی خود را دارد و مجبور به تکلم به زبان بیگانه نخواهد بود. طبیعتا یادگیری زبان های بیشتر امری مثبت بوده و به رشد فکری انسانها و اینتگراسیون (نه آسیمیلاسیون!) می انجامد؛ اما بیگانگی از هویت ملی نیز عوارض روانی و اجتماعی خودش را دارد.
دوست عزیز جناب تبریزی؛ از اتحادیه اروپا نام بردید و از مرزهای تشریفاتی. باز هم یادآور می شوم اگر یکی از این کشورها قصد تعددی به همین مرز تشریفاتی را داشته باشد با چنان واکنشی رو به رو میشود که هرگز قصد تجاوز به آب و خاک دیگران را نداشته باشد! این روابط دوستانه نتیجه مستقیم احترام متقابل و به رسمیت شناختن حقوق ملی و سرزمینی یکدیگر است. اروپا هزینه ای بس سنگین را برای رسیدن به این احترام متقابل پرداخت. بیش از 40 میلیون کشته فقط در جریان جنگ جهانی دوم! آیا فارس ها این حقوق را برای ملت تورک آذربایجان به رسمیت می شناسند؟ یا شاید ما نیز ناگزیر از تجربه ای تلخ باشیم.
ضمنا این نکته را نیز تصریح نمایم که جدایی بدین معنا نیست که فارس یا کورد و ... نمی تواند از مرز آذربایجان عبور کند و مراودات بین المللی از طریق آن نداشته باشد. آذربایجان شمالی و بسیاری از کشورها از شوروی جدا شدند ولی هنوز هم در بین کشورهای مشترک المنافع بدون ویزا مراوده می نمایند. همین مسئله در مورد یوگوسلاوی نیز صادق است.
سخن آخر این که اگر بنا بر احترام به حقوق انسانی؛ ملی و سرزمینی باشد می توان چه در کنار هم؛ چه جدای از هم به صورت مسالمت آمیز زیست. چیزی که به نظر من اکثریت ملت فارس و سیستم حاکم و اپوزوسیون سیاسی فارس از آن بی بهره و بیگانه اند.
با سپاس