Skip to main content

در چند روزی که از انتشار

در چند روزی که از انتشار
اژدر بهنام

در چند روزی که از انتشار نوشته من گذشت، دوستان عزیزی لطف کرده و در مورد آن اظهار نظر کرده اند که من به دلیل مشغله زیاد نتوانستم زودتر از این به آنها بپردازم. با پوزش از همه دوستان به برخی مطالب می پردازم و پیشاپیش از اینکه به دلیل تعدد کامنتها، مجبورم متنی طولانی را در اینجا قرار دهم، پوزش می خواهم.

پیش از همه می خواهم خاطرنشان کنم که من هم- مانند برخی از کسانی که امروز از فعالین مبارزه ملی هستند - خاستگاه چپ دارم و زمانی عضو یکی از سازمانهای سراسری بودم و اکنون بیست و چند سالی است که – متاسفانه یا خوشبختانه – عضو هیچ تشکیلات سیاسی نیستم. به همین دلیل می خواهم از دوستانی که مرا به عضویت افتخاری "چپهای دمکرات آذربایجان"، "دمکرات چپ"، "دمکرات تبریز"، "چپ مرکزگرا" و یا هر حزب و سازمانی مفتخر کرده اند تشکر کنم و اجازه می خواهم که این عضویت افتخاری را نپذیرم. من ترجیح می دهم که خودم باشم و عضو هیچ گروه و دسته ای نباشم و البته در ضمن رابطه انسانی و اجتماعی و سیاسیم را با همه کسانی که می خواهند چنین رابطه ای با من داشته باشند، حفظ کنم. هیچ فشار و جوسازی و هیاهویی نیز نمی تواند این رابطه را از هم بگسلد. در ضمن من به این اعتبار که خواستار عدالت اجتماعی، دمکراسی و سعادت و رفاه انسانها هستم و در این راه تلاش می کنم، هنوز هم خودم را چپ می دانم ولی نه به شکل سنتی. «««»»»
موضوعی که در بیشتر کامنتها مطرح شده، سوءبرداشت و یا سوءتفسیری است که از نوشته من صورت گرفته است. امیدوارم که این امر عمدی و برای های و هوی و جنجال نباشد و به ضعف نوشتاری من مربوط باشد. «««»»» اولین مساله ای که من مطرح کرده ام، ایرادی است که به تیتر خبر گرفته ام. تیتر خبر می گوید که «آذربایجان جنوبی برای رفراندوم از سازمان ملل کمک خواست ولی خود خبر می گوید که تعدادی تشکل سیاسی آذربایجانی به سازمان ملل نامه نوشته اند. طبیعتا این دو با هم متفاوتند. اگر این تشکلهای سیاسی نفوذ قابل توجه و قابل مشاهده ای در آذربایجان داشتند، می شد که این فرض را پذیرفت ولی من تا حالا ندیده ام و جایی نخوانده ام که این تشکلها توانسته باشند حرکتی را در میان مردم آذربایجان بوجود آورند و سازمان دهند. به همین جهت هم این سوال را مطرح کرده ام که چه کسی این نمایندگی را به این تشکلها داده است؟ هر کسی می تواند این تصور را داشته باشد و این ادعا را بکند که حرف دل میلیونها انسان را می زند ولی تا زمانی که معلوم نشود که آیا این حرفها، واقعا حرف دل این مردمان است یا نه، در حد یک ادعا باقی می ماند. «««»»»
موضوع دیگری که برخی از دوستان در کامنتهای خود به آن پرداخته و سعی کرده اند بحث را به آنجا بکشانند، موضوع گذشته است. اینکه پیشه وری و رسول زاده و لنین و استالین و شوروی که و چه و چگونه بوده اند؟ مساله من اصلا به اینها مربوط نمی شود و من وارد چنین بحثی نمی شوم. آنها هر چه بوده اند و هرچه گفته اند و کرده اند به خودشان مربوط است و به گذشته های دور تعلق دارند. مساله من این است که اکنون و در زمان حال چه بر سر مردم آذربایجان و دیگر نقاط ایران می آید و چه ستمهایی بر آنها می رود و راه خروج از این وضعیت چیست. به نظر من باید این ستمها و تبعیض ها را به گفتمان روز تبدیل کرد و بحث ها را دامن زد تا نه تنها روشنفکران جامعه ما، بلکه همه مردم ایران در این مورد روشن شوند و این ستمها و تبعیض ها را بشناسند و به سوی حل دمکراتیک این معضل کشانده شوند. ده سال پیش چنین بحثی در جامعه ما تابو بود و هنوز هم برای بسیاری تابوست. خوشبختانه این گفتمان دارد در جامعه ما جاری می شود. حرف من این است که هرگونه شتابزدگی در این راه می تواند به ضد خود و به زیان مردم ما تمام شود. به نظر من کار با جنجال پیش نمی رود. تکیه به این قدرت و آن قدرت خارجی و جهانی هم جز کشت و کشتار نتیجه ای نخواهد داشت. حال دوستان با این نظر من مخالف باشند یا موافق، امر دیگری است. «««»»»
برخی از دوستان از من می پرسند که من در این راه چه کاری انجام داده ام. باید بگویم که به نظر خودم به عنوان یک فرد عادی، در این را کوشیده ام. من نه یک شخصیت سیاسی برجسته هستم و نه دارای یک حزب و یا سازمان سیاسی. کار و تلاشی که می کنم در حد یک نفر است. اگر به نظر دوستان همین مقدار کار کافی نبوده و یا در راه خطایی بوده، لطفا خود دست به کار شوند و یا مرا قانع کنند و یا جلو همین کارهای مرا هم بگیرند. تنها چیزی که باید به این دوستان بگویم این است که هیاهو و جار و جنجال را من از این گوش می گیرم و از آن گوش به در می کنم. من استدلال می خواهم و منطق. تهاجمات لفظی برخی هم به خواهر و مادر و زن و بچه من و دیگران، تنها تاثیرشان این است که فکر کنم اگر اینها به قدرت برسند چه می کنند و آیا کهریزکها را برپا نمی دارند؟ «««»»»
برخی از دوستان چنین وانمود می کنند که من با رفراندم مخالفم. من صریحا گفته ام و می گویم که موافق رفراندوم هستم و در ضمن می گویم که هر رفراندومی دمکراتیک نیست. رفراندوم شرایط خود را دارد. باید تمامی مردم و سازمانها و احزاب سیاسی این امکان و فرصت را داشته باشند که نظرات خود را تبلیغ کنند و به مردم بشناسانند و سرانجام به رای مردم متوصل شوند و نتیجه را برای دوره ای به رسمیت بشناسند و هر زمانی که مردم به نتیجه دیگری رسیدند، رفراندوم دیگری برگزار کنند. «««»»»
حرف من این است که در شرایط فعلی جامعه ایران و آذربایجان که هنوز مساله حقانیت "حق تعیین سرنوشت" به گفتمان رایج تبدیل نشده، و تا زمانیکه جمهوری اسلامی به همین روال به حاکمیت خود ادامه می دهد، یک رفراندوم دموکراتیک خیالی است خام. «««»»»
همانطور که بارها و بارها گفته و نوشته ام، من جدایی را حق طبیعی هر ملت، ملیت، قوم و جمعی از مردمان می دانم که دیگر نخواهند در مجموعه ای باقی بمانند. ولی در ضمن من به باهم بودن باور دارم و آنرا درست می دانم و فکر می کنم که در یک جامعه باید تلاش در این باشد که زمینه های جدایی را از بین ببریم. زمینه جدایی در ایران چیست؟ تبعیض ها و ستمهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و زبانی، به رسمیت نشناختن همدیگر و تحقیر و تمسخر هم و... آیا اگر ما بتوانیم این زمینه ها را از بین ببریم، دلیلی برای جدایی باقی می ماند؟ به نظر من نه! متاسفانه برخی می خواهند از آخر شروع کنند. می خواهند جدا شوند تا این زمینه ها را از بین ببرند! برخی این روند را طولانی می دانند و صبر و حوصله و شکیبایی لازم را ندارند! من از اینها می پرسم اگر امروز این شکیبایی را نداشته باشید و این ظرفیت را از خودتان نشان ندهید که دیگران را، مخالفان خود را تحمل کنید، فردا که جدا و مستقل شدید، چگونه می توانید منِ مخالفتان را تحمل کنید؟ من اگر تلاشی از شما در جهت به رسمیت شناختن مخالفانتان و احترام به آنها و نرمی با آنها نبینم، با چه اطمینانی باید به دنبال شما راه بیفتم؟ آیا باید گذشته ها را دوباره تکرار کنیم؟ «««»»» کسانی نیز باهم زیستن را برنمی تابند و به همین دلیل مبارزه در راه رهایی از دست رژیم را امر خود نمی دانند. برای آنها فرقی نمی کند که میلیونها انسان تحت حاکمیت این رژیم چه سرنوشتی پیدا کنند. برای آنها تنها و تنها این مساله اهمیت دارد که خود را رها سازند و به همین دلیل نیز تلاش دارند مبارزه با رژیم را کنار بگذارند و فقط استقلال و رهایی را مساله خود می دانند. «««»»»
دوست عزیزمان آقای حامد ایرانی می گویند که «5 نفر و فقط 5 نفر روشنفکرفارس زبان نشان دهیدکه فارسی را زبان ملی فقط (توجه کنید فقط) فارس زبانان بدانند و زبانهای ملی غیرفارس زبانان را برایشان برسمیت بشمارند.» اگر این سوال 5 سال پیش از من می شد، دستانم را به علامت تسلیم بالا می بردم ولی امروز نه! امروز هستند روشنفکران فارسی زبانی که زبانهای رایج در ایران را به رسمیت می شناسند و نه تنها در مورد مساله زبان، بلکه در مورد تمامیت ارضی و جدایی و استقلال طور دیگری فکر می کنند. تعداد آنها زیاد نیست و تلاش ما باید بر این باشد که با گسترش این گفتمان، تعداد هرچه بیشتری را قانع کنیم و واقعیات را به آنها بشناسانیم. کار زیادی در پیش داریم و اگر امروز این کار را نکنیم، حتا اگر فردا کشور مستقل خود را برپا داریم، مجبوریم نه به رابطه ای دوستانه با آنها و کشورشان، بلکه به دشمنی با آنها تن دهیم. باید این سموم را از ذهنها زدود. دوست عزیز، شما در همین سایت، آقای توکلی را مشاهده کنید، به نوشته های آقای بی نیاز و بحث من با ایشان مراجعه کنید: http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=26616 • http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=26754 • http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14092 • و اگر خواستید من می توانم تعداد بیشتری را به شما نشان دهم. «««»»» دوست عزیز آقای آزاد اورمولو می نویسند که «اینکه آن تشکیلاتی که به حق تعیین سرنوشت اعتقاد دارد و به اعتقاد شما جمهوری اسلامی آن را تحمل می کند پای این نامه را امضا نکرده است و ...» اتفاقا این بخشی از مساله ایست که مطرح می کنم. چرا تشکلهای مدنی و احیانا احزاب داخل ایران این نامه را امضا نمی کنند؟ اگر گفتمان رفراندوم در داخل آذربایجان و ایران عمومی و فراگیر شده باشد که نه این تشکلها و نه مردم که دیگر نباید ترسی از حمایت از آن و امضای آن داشته باشند. این امر نشان می دهد که متاسفانه این گفتمان هنوز به قدر کافی وارد جامعه نشده است. «««»»» مورد دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم برخورد منتشر کننده خبر، یعنی آقای امیرحسین موحدی با نظر من است. متاسفانه ایشان به جای پرداختن به اصل مطلب و یا حتا پرداختن به نوشته من در مطلبی با عنوان «اتمام حجت ملت آذربایجان با روشنفکران ایران» (http://www.iranglobal.info/node/13302 )به قیمومت از سوی ملت آذربایجان و با ادبیاتی بی اندازه کین خو و عیر مدنی نوشتند: "گسترش لجن پراکنی و جو تخریب و تحقیر روشنفکران آذربایجان به یکباره زبانه کشیدواز فرط استیصال و درماندگی در برابر منطق ملت آذربایجان کار به فحاشی و تهدید و ترعیب انجامید." و همچنین: "...افرادی که هنوز در کمال وقاحت تحت عناوینی چون پان ایرانیست داعیه مبارزه آرمانی و دمکراسی خواهانه دارند..."
و به دنبالش افزوده اند که: "همین افراد ؛ملت آذربایجان را که قربانی پان ایرانیسم شده و برای رهایی از ستم شوونیزم مبارزه میکنند به "پان ترکیزم" متهم میکنند" «««»»» ایشان در پاسخ به سوال کامنت نویسی که این موارد را نشان دهید، ایشان را به نوشته من و مقاله آقای جداری رجوع دادند و سپس در برابر سوال من که: "آقای موحدی گرامی! شما نوشته من و آقای جداری را لجن پراکنی می دانید؟ می توانید این لجن پراکنی را نشان دهید؟ آیا من و یا آقای جداری «ملت» آذربایجان را «پانترکیست» نامیده ایم؟ آیا می توانید موردی را به عنوان نمونه بیاورید؟ آیا این شما هستید که جوسازی می کنید یا من؟ آیا نسبت ناروا دادن به یک نفر جوسازی نیست؟" • نوشته اند: "عجب !فعالین آذربایجانی را همدست رژیم خوانده اید‌ می‌گوئید لجن پراکنی نیست؟" «««»»» و برای اینکه ثابت کنند که من این کار را کرده ام، متنی را از آقای جداری اورده ند مبنی بر اینکه: ""سازشکارانی که با یاری خواستن ازدبیر کل سازمان ملل و از طریق رفراندوم و همه پرسی، میخواهند سرنوشت خلق آذربایجان را تعیین کنند..." واقعا که عجب! من تا به حال چنین شعبده بازی ای ندیده بودم! پرسیدنی است که این دو چه ربطی به هم دارند؟ نوشته آقای جداری چه ربطی به من دارد؟ و آیا سازشکار دانستن کسانی و تشکیلاتهایی لجن پراکنی است؟ در این صورت که نوشته های خود ایشان پر است از چنین سخنانی! ایشان به جای اینکه نشان دهند من کجا ملت آذربایجان را پانترکیست خوانده ام (نه من و نه حتا آقای جداری، چنین کاری نکرده ایم) ترجیح می دهند سوال را نادیده بگیرند و به هیاهو بپردازند. «««»»» توصیه دوستانه من به ایشان این است که از شیوه تحریف و تخریب توهین دست بردارند و اگر حرفی برای گفتن دارند وارد گود شوند. آقای امیرحسین موحدی، هم تیتر خبری که در مورد نامه به سازمان ملل نوشته اید تحریف است و هم آنچه که از قول من نوشته اید. «««»»» سخن به درازا کشید. گرچه گفتنی بسیار است، به همین قناعت می کنم و بعنوان آخرین مساله میل دارم به شیوه بحثها اشاره ای کرده باشم. دوستان عزیز، من امیدوارم که بتوانیم در جوی دوستانه و مدنی در تریبون ایرانگلوبال و در صورت امکان در جاهای دیگر نیز، به بحث و تبادل نظر و افکار بپردازیم. من امیدوارم که این بحثها سازنده باشند، و به همین دلیل دوست دارم اصل مساله را در نظر آوریم و بشکافیم و از حمله و تهاجم به هم و جوسازی و تحریف گفتار و نوشتار هم پرهیز کنیم. در این صورت خواهیم توانست به نتایجی دست یابیم. من شخصا گوش شنوا برای هر سخنی دارم و آماده ام اشتباهاتم را تصحیح کنم. با تشکر از همه خوانندگان گرامی.