Skip to main content

فرمانده کل قوا

فرمانده کل قوا
Anonymous

فرمانده کل قوا.....
وقتی فرمانده کل قوای خمینی شد,

وقتی فرمانده کل قوای خمینی شد, با این که هیچ تجربه یی در کار نظامی نداشت, برای آماده کردن ارتش و سپاه پاسداران درجهت مقاصدی که خمینی در سر داشت, ازجمله تصرف کشور عراق, به جدّ, به دخالت در امور نظامی پرداخت. یکی از اقدامات او پروبال دادن به صیّاد شیرازی بود. او در نامه ‌یی به خمینی در روز ۲۸شهریور۵۹ (دو سه روز قبل از آغاز جنگ ایران و عراق), ‌در مورد صیّاد شیرازی می ‌نویسد: «آقاى صیاد شیرازى سرگرد بود و مرحوم دکتر چمران او را به اینجانب معرفى کرده بود. سه درجه ارتقا به او دادم، او را سرهنگ تمام کردم، ۳ لشکر را در اختیارش گذاشتم و مأمور کردستانش کردم . با آن که فرماندهان ارتش مخالف بودند. مى ‏گفتم بلکه راست باشد و او مردى باجوهر باشد. به دفعات شکایت و اعتراض شد که مگر ما نظامیان موش آزمایشگاه هستیم که به دست افسر توپخانه ـ که نه درس ستاد فرماندهى و نه تجربه دارد ـ مى‏سپارید. جوابم این بود که باتجربه‏ ها کمکش کنند و موجب هماهنگى و همکارى میان سپاه و ارتش مى‏ شود. خبر رسید که در تهران به کارهاى دیگر مشغول شده و هر روز گزارش گفتگوهایش درباره عزل فرماندهان و همه کاره شدنش را مى ‏آوردند. تزلزل و خشم فرماندهان نیروها زیاد مى ‏شد تا بدانجا که دسته جمعى آمدند و گفتند استعفا می دهیم. سرانجام در کردستان مصیبت بر مصیبت افزود و مصیبت آخرى که به بار آورد، غیرقابل اغماض شد: یک گروه ۵۰۰ نفرى را به سردشت برده و ۴۵۷ تن از آنها را به کشتن داده و ۴۵ میلیون تومان پول و بسیارى از ابزار جنگى از بین رفت و روحیه نظامیان را به کلى خراب کرده بود. ارتشیان با او به غایت دشمن شدند. براى جبران عدم کفایت، درخواست بمب ناپالم کرد و امروز در دنیا موضوع تبلیغات بر ضد جمهورى اسلامى ما شده است که در حکومت مذهبى، هموطنان مسلمان خود را با بمب ناپالم مى ‏سوزانیم. در کردستان بر نفرت عمومى از او افزوده شد. احضارش کردم. از او در باره فاجعه ‏یى که [در سردشت] به بار آورده بود، توضیح خواستم. پاسخ داد به بهشت مى‏ روند! خشکم زد! پرسیدم مگر خداوند شما را مأمور فرستادن جوانان مردم به بهشت کرده‏است؟...» («نامه‌های بنی‌صدر به خمینی و دیگران»، ص۱۵۷).