Skip to main content

با درود به همه ی ایرانیان

با درود به همه ی ایرانیان
Anonymous

با درود به همه ی ایرانیان سرافراز
خواهشی که از دوستان دارم --------------------> ادامه در " ادامه نظر "

خواهشی که از دوستان دارم , دوستان آذری که پانترک نیستند و یا دوستان آذری که این نوشته ها و یا حرفهای پانترکی اندکی ذهن آنها را قل قلک میدهد که : نه ! این دوستان پانترکم همچین بدم نمیگندا ! خدا خیرشان بدهد چقدر بفکر ماها هستند !! و نیز دوستان غیر ترک یا آذری که تکلیف ما و خودشان با آنها روشن است (البته اگه طرفدار یه پان دیگه ای نباشند !) این است که اندکی از زاویه دورتر به این نوشته ها وحرفها بنگرند و گوش کنند چون گاه این دوستان پانترک چنان جو گیر باورها و مرامشان میشوند و چنان آنها را شور میگیرد که شعورشان(با پوزش از نویسنده محترم) را در پستوهای ذهنشان جا میگذارند که شاید هم خودشان حواسشان نباشد و آنرا فراموش کرده باشند(که اگر غیر این باشد ما باید همینجا یک یاعلی گفته و شما را به خدا بسپاریم !!)باری ! این دوستان پانترک که ما از این پس آنها را تجزیه طلب مینامیم زیرا با توجه به نگر نویسنده باید از این پس به این عنوان افتخار کنند (اگرچه هنوز شماری از آنها چون "پان" خونشان هنوز پایین است از این عنوان خوششان نمیاید که ما هم شب و روز در درگاه باریتعالا دعا میکنیم که : " پروردگارا ! از پان دوستان بکاه و بر دانش و خرد آنها بیفزا !" ) این دوستان هنگامی که برای واکاوی و استدلال باورهایشان لب به سخن میگشایند یا خامه بر تومار میدوانند (خلاصش اینکه وقتی میخوان در فشانی کنند ) اگرابتدا از کلاس تاریخ آغاز نکنند و تاریخ جهان را از نو ننویسند و چندین کتاب مستتاب تاریخی را ویرایش و بازنویسی نکنند !! یکراست و یکضرب میروند سر کلاس زبان و داد سخن میدهند که پایه و اساس ما برای باورهایمان موضوع مهمی به نام زبان است , که از قضا دست روی فاکتور بسیار مهمی هم گذاشته اند . این بنده حقیر هم بر همین باور بوده و باور دارد که زبان نقش بسزایی در تاریخ و فرهنگ آدمی داشته و آنقدر مهم است که یکی از تعاریفی که انسان شناسان برای انسان میکنند این است که : انسان حیوان سخنگو(ناطق) است پس تا اینجای مطلب با این دوستان همرای هستیم ( یک نقطه مشترک ! که امیدوارم بیشتر نشه !) اما یک نکته ظریف اینجا هست و آن این است که بر اساس یک قانون آشپزی اگرشما هر مزه ی را در غذا زیادی زیاد کنید دل را میزند و بقول معرف شورش درمی آید خواهشم از دوستان تجزیه طلب این است که شورش را درنیاوردند( از نظر آشپزی عرض کردم , جسارت نشود!) زیرا این دوستان گاه چنان بر این موضوع زبان و اختلافهای زبانی پای میفشارند که دیگر دل راکه نه عقل و منطق را میزند , شاهد هم از غیب رسید , شاهد و گواهش همین نوشته حاضر , از شما دوستان میپرسم (تجزیه و غیر تجزیه طلب) اگرهمین الان این نوشته را بچلانیم و یا به گفته فیزیکدانها چگالیده اش کنیم چیزی جز این " که چون زبان ما با دیگر مردمان ایرانزمین اختلاف دارد پس باید جدا شویم " هست ؟ و من باز از همه ی شما میپرسم آیا به صرف این اختلاف زبانی این دوستان پروانه و مجوز اینرا دارند که این ادعا یعنی جدا خواهی را داشته باشند ؟ و این یک پرسش اساسی است زیرا با پاسخ اری یا نه شما در دنباله با چند پارادایم و پرسش اساسی دیگرروبرو خواهیم بود .اگرآری است پس ما میتوانیم هر سرزمینی را در این کره خاکی به شمار زبانهایی که به جبر زمانه ویا هر دلیل دیگری درآن پدید آمده به کشور های مختلف تقسیم کنیم , مثلن چون درهندوستان به بیست ودو زبان گویش میشود آنرا به بیست و دو کشور تیکه پاره کنیم (جالب است از دو کشوری که البته در آغاز یک کشور بود; پاکستان و بنگلادش که از هند جدا شدند دلیل آن نه زبانی که دینی بود ! قابل توجه برادران همیشه درصحنه تجزیه طلب!) حالا که تنور هندوستان گرمه بذارید از این فرصت استفاده کنم و از دوستان یه پرسش بپرسم (پرسیدن که عیب نیست ) : آیا شما میان یکنفر از اهالی حیدراباد هند که زبانش تلوگو است با یکنفر هندی که زبانش آسامی است فرقی حس میکنید ؟(به دین آنها کاری نداشته باشید ) چون میتوان شما را یک مرجع بیطرف و بیغرض دانست , چون خداراشکر هردو هم شکلاتی و شبیه هم هستند و اختلافی را که دوستان تجزیه طلب از نظر ظاهر با برخی مناطق ایران دارند را این دو نمونه ما ندارند(جالب است شماری از این دوستان تجزیه طلب که دچار سندرم حاد خوش تیپی هستند میگویند چه سنخیتی میان ما به این خوش تیپی ! و یک بلوچ و یا هرمزگانی بینوا که از جبر جغرافیا و زمانه سبزه شده است هست ؟!! ; نص صریح نزادپرستی , بعد همین آقایان از خودراضی ! دادشان تا آسمان هفتم خدا هواست که فارسها نزادپرستند , شما پیدا کنید جعبه پرتقال را , نیازی به پرتقال فروش نیست!!!) .نکته دیگر اینکه اگرما هم میگوییم زبان مهم است ولی این اهمیت به آن اندازه نیست که بتوان همه چیز را به آن ربط داد و همه چیز را نیز از آن نتیجه گرفت و حاصل کرد به دیگر سخن شما نمیتوانید بگویید که زبان به تنهایی یک عامل فرهنگساز است و برعکس با گرفتن زبان یک مردم و سرزمین , فرهنگ و تاریخ وپیشینه ی آن مردم و سرزمین از میان خواهد رفت .برای آنهم تا دلتان بخواهد مثال و دلیل دارم , - برای ثابت کردن اینکه زبان فرهنگ نمی آورد و همزبانی پدید آورنده هم فرهنگی نیست : از هند به برزیل و آمریکای لاتین میرویم , آیا به نظر شما به صرف تغیر زبان این کشورها به پرتغالی و اسپانیایی , سرخپوستها و بومیان آنجا همه دارای فرهنگ اروپایی شدند؟ نه که نشدند نشان به همان نشانی که همین چند روز پیش پایان جهان یکی از همین فرهنگهای آمریکای لاتینی اسپانیایی زبان یا بقول یانکیها هسپانیکها بود.-از آمریکای لاتین به مصر میرویم (عجب تور جهانگردی شد !)آیا با یورش و حمله عربها به مصر و گرفتن زبان آنها و عرب کردن آنها همه ی پیشینه و تاریخ وفرهنگ وآداب ورسوم مصریها یکباره ناپدید شد و مصریها با آن پیشینه شبیه بیانانگردان حجاز شدند ؟ (این برای اثبات اینکه با از میان بردن زبان یک سرزمین و مردم همه ی ارکان بنیادی آن سرزمین دست نخورده میماند و شاید تنها یکمقداری ظاهر آن فروبپاشد) .در پایان برای اینکه بیشتر از این فسفر نسوزانده و فحش وناسزای بیشتری ازسوی دوستان تجزیه طلب به جان نخرم سخن را به پایان رسانده و تنها دو نکته رو حیفم میاد نگم یکم : خدمت دوستان تجزیه طلب عرض میشود که این پافشاری ما ایرانیان برای اینکه از جداخواهی دم نزنید نه اینکه عاشق چشای بادمی شما باشیم نه ! ما دل به آذربایجان باستانی ایرانمان داریم و تاریخش و از همه مهمتر آذریها یا بقول شما ترکهای هممیهنمان که باور داریم همرای ما هستند تا شما و در این برهه از تاریخ ایران برهمه ی ما سخت میگذرد اگر به باور شما فارسها دریاچه ارومیه (چشم لاجوردی سر ایران) را خشک کرد ه اند , دریاچه پریشان و بختگان در آن استانی که نام دشمنان شما فارس را بر خود دارد نیز پیشتر و بیشتر از دریاچه ارومیه که شما ازآن خودش میدانید خشک شد که من اینمقدار خشک شدن دریاچه ارومیه( که مال ما ها هم هست که اگر خدایی ناکردنه کامل خشک شود پیامد آن دامنگیر دستکم نیمی از ایران خواهد شد) حاصل بی تدبیری یکعده کج فهم از مقوله ی سازندگی میدانم , و شماها لازم نیست از آن پیراهن عثمان بسازید . شماها میگویید که در زمین لرزه آذربایجان ایرانیان شما را تنها گذاشته اند ( این دیگه خیلی جالبه) در حالی که هر آدم دادگر و بیطرفی تایید میکند که سیل کمکهای هم میهنان از جای جای ایران به آذربایجان اگر از کمکهای به زمینلرزه ی بم کرمان بیشتر نباشد کمتر نبوده پس خواهشن شما نقش وکیل خودخواسته ی مردم آذربایجان را بازی نکنید و دوستانه میگویم کمی هم انصاف بد نیست!! -دوم : در نوشته این دوستمان برای قدرت بخشیدن و تایید یکی از افراد مورد علاقه اش به زنده یاد شهریار استناد کرده است(جالب است در جاهای دیگر این دوستان پانترکیست استاد شهریار را مورد الطاف خفیه خود قرار میدن ولی اینجا به توجه به مرام همیشگی منفعت طلبی ابراز ارادت میکنند!!) بنده نیز سخن را با یک شعر زیبا از ایشان به پایان میرسانم و از دوستان آذری خواهش دارم به آن توجه کنند :
تو همان مهد زرتشتی و فرزندان تو -- پورایرانند و پاک آیین نزاد آریان
اختلاف لهجه ملیت نزاید بهرکس --- ملتی با یک زبان کمتربیاد آرد زمان
** گر بدین منطق گفتند تو را ایرانی نه ای -- صبح خوانند شام و آسمان را ریسمان **