Skip to main content

عزیز اردبیلی، 1- شما از

عزیز اردبیلی، 1- شما از
آ. ائلیار

عزیز اردبیلی، 1- شما از آرزوهای خود نوشته اید، بهتر است منهم کمی به آرزو هایم اشاره کنم. تأکید میکنم از « آرزو»هایم بنویسم. که با واقعیت موجود، و سیاست امکان پذیر، عملی، مبرم و ضروری، در لحظه و حال، و آینده ی نچندان دور، فرق دارند. و فاصله ای مانند فاصله بین رؤیا و واقعیت، فاصله بین آسمان وزمین، میانشان - میان واقعیت و آرزو- وجود دارد. آرزو میکنم سیستم زندگی بشر روی کره ی زمین که «برده داری مدرن» است مثل «برده داری کهن» بر افتد . که خود نیز یکی از این بردگان نوینم. آرزو میکنم نه تنها مردم کل آذربایجان- جنوب و شمال- بل همه ی مردم جهان - که توسط خطهای سیاسی فرضی تاریخی- بیرحمانه تقسیم شده اند - بهم پیوسته و در کشور مستقل و آزاد خود بدون تبعیض و ستم و بردگی نوین زندگی کنند. آرزو میکنم همه خطهای سیاسی برافتد. همه در رفاه و صلح و دوستی با دیگران زندگی کنند.

آری، منهم این آرزوهای نیک و زیبا را دارم. اما این را بخوبی میدانم که اینها تنها آرزوهای زیبای من هستند - و شاید بشر روزی و روزگاری در آینده های بسیار دور به قسمتی از آنها دسترسی پیدا کند. ولی در شرایط حاضر و آینده ی نزدیک اینها فقط رؤیا های من هستند و امکان عملی برای تحقق آنها وجود ندارد. از اینرو اجازه ندارم به دنبال خواب و رؤیایم راه بیفتم. مجبورم واقعیت موجود را ببینم و در رابطه با آن سیاست و کارهایم را تنظیم کنم. کردها در ترکیه در طول 30 سال 30 هزار کشته دادند به خاطر دنبال کردن رؤیا. من حاضر نیستم حتی قطره اشکی برگونه ی هیچ کودکی بنشیند- چه برسد به کشته. یاد گرفته ام از آرزو و خیال و خوابم در سیاست دوری کنم و بر آنچه می بینم و حس و لمس میکنم تکیه کنم. آنچه شما آرزو کرده اید در میان آرزوهای من هم هست. ولی امکان پذیر نیستند. و مشکل حاضر هم نیستند. من به مسایل مبرم کنونی فکر میکنم: رفع تبعیض-دیکتاتوری- تحصیل به زبان مادری- محیط زیست آذربایجان- به رفع فقر و بیکاری و عدم رفاه - به هویت مردم خودم درجنوب. به تاریخ و فرهنگ- و هنر خودم. آینده را کسی نمی تواند پیشگویی کند مگر اینکه ادعای پیغمبری داشته باشد. ما هنوز نمی توانیم به زبانی که حرف میزنیم بنویسیم - یکی شدنها و جدایی ها و مانند اینها مشکل روز من نیستند. فرق من و شما این است که شما به دنبال آرزو هستید؛ من به دنبال چیز عملی در حال حاضر. 2- زبان و فرهنگ و تاریخ و سرزمین و...جنوب « هویت» همگانی و عمومی - ملی - ماست. در جنوب ما هویت داریم. لازم است که « خود شناسی» کنیم. آنرا بهتر درک کنیم. من بی هویت نیستم که « هویت طلب» باشم- هویت جست و جو کنم. آدم بی هویت یافت نمی شود. هر کس محیط و دنیا را به روش خود تا حدی میشناسد- و این شناخت نسبی هویت اوست. هویت طلبی، نه - این عبارات و مقولات خیلی تهی و پوچ اند. .خیلی کاذب اند.درست اش هویت شناسی و خود شناسی ست. 3- فرق زبان جنوب و شمال و غیره - فرق ادبی و هنری ست. این تفاوت را تنها اهل فن می توانند درک کنند. درک آن برای افراد عادی ممکن نیست.