Skip to main content

رضا شاه پهلوی نماد تمام عیار

رضا شاه پهلوی نماد تمام عیار
Anonymous

رضا شاه پهلوی نماد تمام عیار دور باطل چرخه قدرت سنتی در ایران است. فردی که از قزاقی آغاز کرد و به وزارت دفاع و وزیر الوزرائی رسید، تا در نهایت، بساط سلسله قاجار را برچیند که نماد استمرار امر کهن در ایران بود؛ اما در چرخه قدرت در ایران تحول بنیادی ایجاد نکرد. چرخه قدرت سنتی چرخه استبداد-آزادی است. از همین روی است که رضاشاه پهلوی برآیند جامعه ای بود که از پی مشروطه و تب و تاب تحولات آن، که شاخصه آن ناامنی و بی ثباتی بود، به دنبال ثبات و استقرار و دست آهنین یا اقتدار بود و از دل مشروطه، رضا شاه پهلوی پدید آمد. رضا شاه پهلوی استمرار چرخه سنتی یا آزادی یا استبداد بوده است. به واقع، رضا شاه پهلوی هم بیانگر شکست دوره اصلاحگرایی حکومتی در قد و قامت کسانی مانند عباس میرزا، امیر کبیر و عصر سپهسالار بود و هم حکایتِ شکستِ تحول طلبی دوره مشروطه و کارکردزدائی نهادهای نوپایی مانند مجلس و احزاب سیاسی و

طغیان شب نامه ها و روزنامه ها. از پی دورۀ آشوب و ناامنی و تلاطم اجتماعی، مشروطیت، پیشدرآمد بسته شدن طومار سلسله قاجار گشت. اما خلا و فقدان نهادهای جدید، فروپاشی نهادهای سنتی شکاف و گسلی در جامعه ایجاد کرد که می توان آن را خلاء هویت و نیاز به اقتدارگرایی نام نهاد. به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی ترجمان اقتدارگرای این شکاف و خلا حاکم بر جامعه بود. اما این به معنای استمرار دور باطل چرخه قدرت سنتی بود. چرخه قدرت سنتی یا آزادی یا استبداد است و روی هم رفته لازم و ملزوم هم است. این چرخه را می توان شاخصه اصلی جغرافیای چرخه قدرت در ایران نامید. نمونه ها عبارتند از: دوره مشروطه و استبداد رضا شاه پهلوی، بهار آزادی پس از خلع رضاشاه پهلوی و دوره نخست محمدرضا شاه پهلوی تا کودتای بیست هشت و مرداد، و در نهایت استبداد محمدرضا شاهی تا بهار آزادی در پنجاه و هفت، و سپس تداوم چرخه معیوب قدرت سنتی تا اکنون.
به این عبارت عصر پهلوی در گذار ایران به چرخه مدرن قدرت اَبتَر و سترون بوده است. چرخه قدرت مدرن، چرخه قدرت آزادی-انظباط است. در حقیقت، رضا شاه پهلوی استمرار همان چرخه سنتی قدرت در ایران به اضافه فنآوری بود. به تعبیر لنینی که می گفت سوسیالیسم مساوی است با شوراها باضافه الکتریسیته و فنی سازی کشور، رضاشاه پهلوی گویی می گفت سلسله پهلوی مساوی است با استمرار چرخه قدرت سنتی باضافه برق رسانی و کارخانه سازی. استبداد رضاشاهی به این طریق تجلی استبداد سنتی به اضافه فرآیند همگن سازی در فراز نخست تجدد بود: تجدد اقتدارگرا. و تجدد اقتدارگرا پیش زمینه ضدِ تجدد اسلامگرا گشت. آن چه این پیش زمینه را مهیا و هموار کرد، درست همان نکات و عواملی است که سبب گشت از دل مشروطه که در سودای آزادی و مساوات و قانون بود، استبدادی نو پدید آمد. و این حاکی از استمرار چرخه سنتی قدرت و قدرت سنت حاکم بود. تجدد اقتدارگرای رضاشاهی تکرار این بیان هگل بود که حوادث تاریخ یک بار به شکل کُمدی رخ می دهند و باردیگر، به شکل تراژیک.