Skip to main content

از ویژگی های تاریخ ایران

از ویژگی های تاریخ ایران
Anonymous

از ویژگی های تاریخ ایران درهمآمیزی سلطنت و دین بوده است. چه آن زمان که الگوی شهریاری مبتنی بر فرّه ایزدی بود و نگاه ایرانشهری حاکم؛ و چه آن زمان که نگاه خلافتی حاکم گشت. در هر دو دیدگاه دین و قدرت، سلطنت-خلافت و سلطنت-دیانت مبتنی بر تقسیم جامعه به دو عرصه دنیوی-مینوی گشت. هر حوزه صاحب خود را داشت. حوزه مادی، قلمرو حکمرانی پادشاه-خلیفه بود و حوزه مینوی یا دینی، حوزه قلمرو پیشوای دینی و در تولیتِ امام یا ولی و اولیای دین. شهریار خود را نماینده خدا بر زمین می دانست و پیشوای دینی، خود را نماینده قدرت معنوی خدای بر زمین. قدرت، در این صورتبندی سنتی، مخرج مشترک این دو قدرت بود و مشروعیت، ناشی از همگامی و همسانی این دو قدرت. تقسیم قدرت، در این صورتبندی، سنگپایه تاریخ سیاست در ایران بوده است. شاه الله ای روی سکه حزب الله ای است. هر دو از یک آبشخوراند. هر دو تامگرا و شخصیت محوراند، هر دو حامیان فره

هر دو مدعی اند که انسجام اجتماعی یعنی دوبُنی شهریاری-دیانت؛ تقسیم کهنی که در بطن تاریخ ایران پرورده است و همواره روایت تاکید بر نقش ویژه شهریاری، از یک سوی، و دینداری، از سوی دیگر، داشته است. فیلسوف-شهریار افلاطونی، وقتی پای در بستر تاریخی ما نهاد، به شهریار-پیشوا یا شهریار-امام و ولی، وخلاصه، به شهریاری-دیانت دگردیسیده گشت. این تقسیم بندی کهن دال بر تفکر نظم شبانی است. جامعه در نظم شبانی به شهریار نیاز دارد، تا رمه را شبانی کند. و هم به نظم معنوی یا روحانی نیازمند است تا نظم اجتماعی و انظباط فرهنگی را در قالب "تقلید" و اطاعت تدارک ببیند. درهمتافتگی و درهمتنیدگی شهریاری-دیانت از همین روی است که چون توافقی نانوشته جامعه را به دو قلمرو تحت اشغال خود می داند و هر قلمروئی در قُرُق یک پیشوا و یک نهاد است. قلمرو پادشاهی؛که حوزه هدایت اجتماعی است و قلمرو دین؛ که قلمرو اصحاب دین است. در این صورتبندی شهریار نماد قدرت ایزدی در حوزه مادی است و پیشوای دینی، نماد قدرت یزدانی در حوزه معنوی. اینهمانی این دو قلمرو در گروی سازگاری و توافق این دو نهاد است. زیرا مبحث مشروعیت، در این نگاه شبان-رمگی که مخرج مشترک شاه اللهی و حزب اللهی است، مردم را مقلد یا گله یا گوسفند الاهی توصیف می کند. شاه در این الگو وظیفه ارضای نیازهای مادی را بر عهده دارد و پیشوای دینی، وظیفه رستگاری معنوی جامعه. این دیدگاه، دیدگاه سنتی منطبق بر جامعه پیشامدرن بوده است. جامعه مدرن از بیخ و بن با این تقسیم بندی متفاوت است. "خدا،شاه، میهن"! شعار بنیادی شاه اللهی و سلطنت طلبانی است که کماکان دربست در جذبه و هیبت "پدر تاجدار" خود چنان به خلسه تاریخی اندراند که توان نقادی از آنان را سلب کرده است. آن چه آنان را تشجیع و ترغیب کرده است و ترانه "تو ای پدر تاجدار کجائی!" را سر می دهند، سیاه بختی و سیاهکاری حکومت کنونی است. اما این به این معنی است که آنان مشروعیت خود را از تباهی یک حکومت دیگر قرض می گیرند نه بر اساس نقادی الگوی حکومتی خود. و مشروعیت بر اساس تباهی الگوی دیگر، مشروعیت نیست، خیمه شب بازی تماشاچیان خلسه قدرت و اقتدار است. آن چه در انقلاب پنجاه و هفت رخ داد، خط بطلان کشیدن بر اتحاد تاریخی دیرینه حاکمیت سلطنت-دیانت بود. بی تردید چنین بوده است که این اتحاد همواره با چالش روبه رو بوده است. شاهان قدرتمند به اصحاب دیانت آن وزنه واعتباری نمی دادند که شاهان سست و لرزان. اما چگالی مشروعیت این دو نهاد شهریاری و دین مشروعیتی است که بر اساس فقدان حضور و انکار تکثر اجتماعی و به هیچ انگاری اقشار اجتماعی شکل گرفته است. توده، مردم، امت، گله و رمه فقط زمانی محلی از اعراب داشت که پای انقلاب شاه و مردم یا امت همیشه در صحنه در کار بود. یعنی زمانی که شهریار یا پیشوای دینی لازم می دانست توده یا مردم را به مانند مهره سرباز پیاده شطرنج سیاست خود به صحنه فرا بخواند. در همان متن تاریخی فرمان مشروطیت حک شده است که قدرت شاه امری خدادادی است. قدرت خداداد با قدرت مبتنی بر آرای اکثریت در عین رعایت حقوق اقلیت یعنی دمکراسی؛ متنافر است. و همین تنافر است که شاه اللهی و حزب اللهی را به هم گره می زند و بر هم می اندازد: دو پادشاه در یک اقلیم نمی گنجد. انقلاب پنجاه و هفت روایت هزارتوی همین درک تاریخی از قدرتِ سلطنت-دیانت بود. گویی کماکان ذوق زدگان و ذوب شدگان آستان شهریاری و ذوب شدگان آستان ولایت، دست در دست هم دارند. چرا که ذوب شدگان آستان سلطنت میزان مشروعیت خود را ناکارآمدی ذوب شدگان الگوی ولایت فقیه می انگارند. الگوی ولایت فقیه برگردان الگوی سلطنت مطلقه است. در حقیقت، طغیان یک ستون از استوانه سنتی قدرت بر ستون دیگر بوده است. در این استوانه قدرت، همه چیز یا به شهریار ختم می شود یا به ولی فقیه. گذار از سلطنت الاهی به سلطنت ز