Skip to main content

عزیز لوالی، با احترام به

عزیز لوالی، با احترام به
آ. ائلیار

عزیز لوالی، با احترام به احساسهای پاک و انسانی شما، و تلاشهای فرهنگی و سیاسی تان، خوشحالم که شما و دیگر دوستان آذربایجانی این امکان را دارید که خود مستقیماً نظرات و آرزوها و احساسهای درونیتان را در سایت ایران گلوبال مطرح میکنید. ایکاش همچو امکانی در سایتهای آذربایجانی هم فراهم بود که همه، یعنی نه تنها آذربایجانی های موافق با نظریات یک سایت، بل همه اندیشه های موافق و مخالف، و همینطور ، حتی فارسی زبانهای موافق و مخالف، نیز می توانستند هرچه دل تنگ شان می خواست با دیگران در میان میگذاشتند. روشنتر بگویم، این سایتهای آذربایجانی نیز " خصلت دموکراتیک» پیدا میکردند. آنوقت قلمزن ، کوشنده ی سیاسی، و حتی جو عمومی جامعه ی ایران در داخل و خارج، شاهد «فضای دموکراتیک در آذربایجان، و خصلت دموکراتیک مبارزان» بود.

و این «امید» به وجود میامد که اگر روزی « آذربایجان » خودش اداره ی امورش را توسط مثلاً «دولت منتخب خود» اداره بکند این دولت میتواند به احتمال زیاد « یک دولت دموکرات» یا دموکراتیک باشد. اما متأسفانه وضع ما آذربایجانیها، چه در سایتها، و چه در اندیشه هایمان، با فاکتهای زیاد و عیان ، چنین نیست. ذهنها به استبداد و دیکتاتوری بیشتر نزدیکند تا به دموکراتیسم. و بر این اساس، به احتمال زیاد دولت مان هم میتواند «دولتی دیکتاتور» باشد. پرسش: چکار میتوان کرد که گرفتار دیکتاتوری نشد؟ چگونه میتوان به برپایی یک «دولت دموکراتیک» امیدوار بود. و حتی به آن رسید ؟ در شرایطی که «ذهنها» در چهار دیواری استبداد، بر پایه ی وضعیت دیکتاتوری و استبدادی عمومی جامعه، یخ زده است؟ اندیشه های « ترکیسم» و «بوزقوردیسم» آیا این توانایی را دارند که ما را به « دولت دموکراتیک- با عدالت اجتماعی» ، برای 99 در صد مردم یا ملت فقیر و ستمکش و زحمتکش آذربایجان، برسانند؟ یا میخواهیم فقط « دولت خودی» داشته باشیم و هیچ مهم نیست که مستبد و دیکتاتور باشد یا دموکرات؟ شما بهتر میدانید که اگر حکومتی خودی با خصلت استبدادی و دیکتاتوری سر کار بیاید همه این آرزوهای پاک و انسانی شما و مانندهای شما مثل حامد ایمان که من با نوشته های احساسی و پر شورش آشنا هستم، لگدکوب شده و چه بسا دارندگانشان را نیز جسماً نابود کنند. سئوال: چکار میتوان کرد که به این سرنوشت گرفتار نشد؟ میخواهم این مسئله را برای برخی دوستان آذربایجانی که «احساسات» را مطرح میکنند ، پیش بکشم که آیا زمان آن نرسیده است که از شورها به «تعقل» گذر کنیم؟ دو مشکل اساسی پیش پای ماست: 1- چگونه میتوان به دولت خود رسید؟ 2- و چگونه میتوان به آن «ماهیت دموکراتیک» داد؟ این دو مسئله جدا از هم نبوده و در پیوند با هم میتوانند حل شوند که دومی کلید اولی ست. دیگر اینکه توجه شما را به اسامی نویسندگانی که خودتان ذکر کرده اید جلب میکنم کدام یک از آنان در زندگی و کار و هنرشان بر اساس « تعقل» نزیسته و نکوشیده و ننوشته اند؟ تا جایی که من با آنها آشنا هستم «هیچکدام». ما در آذربایجان پیشه وری و دیگران را داریم که علی رغم برخی اشتباهات دورانش با تعقل کار کرده، و در عرصه هنر نیز خیلی ها را داریم که « تعقل و احساس» را در هنرشان مثلاً در داستان و شعر نشان داده اند. مثل صمد و اوختای و دیگران. هر چیز درجای خود برای رهایی ما از تبعیض و دیکتاتوری و اداره ی امور خود لازم و ضروری ست. هم سیاست و هم شعر و داستان و دیگر هنرها. هیچ چیز را نباید و نمی توان کنار گذاشت و یا حذف کرد. هر هنری را ، در حد فراخیش ، میتوان برای راحتی و بهزیستی و آزادی مردم به کارگرفت. به امید تلاشهای قلمی شما.