Skip to main content

با منوچهر هزارخوانی، پیش از

با منوچهر هزارخوانی، پیش از
آ. ائلیار

با منوچهر هزارخوانی، پیش از انقلاب، در دانشگاه تهران، در یک ملاقات کوتاه از نزدیک آشنا شدم؛ که از طریق نوشته و ترجمه، به ویژه مقاله ی «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو» پیرامون نوشته صمد بهرنگی بین قلمزنان و کتاب دوستان معروف شده بود. بعدها خبر حضورش را در شورای مجاهدین شنیدم و اکنون در این مصاحبه عمل و تفکراتش را دیدم. او در این مصاحبه دگر اندیش بودن خود را نسبت به نظریه سازمان مجاهدین بیان میکند. و در حالیکه عضو سازمان مجاهدین نیست بهترین تأیید کننده ی این سازمان و شورا خود را نشان میدهد. بدون هیچ نقدی! در حقیقت مصاحبه تأییدیه برای سازمان مجاهدین است. برای من این پرسش مطرح میشود که : بعد از آزمایش اسلام سیاسی به شکل حکومت در ایران، و بعد از پروسه ایکه سازمان مجاهدین در این مدت طی کرده؛ با جهان بینی اسلام سیاسی؛ دید نقاد هزارخوانی نویسنده مقاله ی جهان بینی ماهی سیاه کوچولو «کجا رفته»؟

و کجا کور شده است؟ او در زندگی خود نشان داد که از داستان بهرنگی یک درک ایده لوژیک داشته . در حقیقت قصه را هیچ درک نکرده است. و هرگز هم نتوانسته مثل ماهی سیاه کوچولو زندگی کند. قهرمان قصه بهرنگی تسلیم هیچ دگمی نمیشود ولی هزارخانی از آغاز حرکتش با« دگم گرایی و سازش با دگم ها» زندگی میکند و مبارزه اش را از این راه پیش می برد. مثل بن لادن. او سلاح نقد را در همان آغاز حرکت به زمین میگذارد و مطیع راه میشود.بر خلاف قهرمان بهرنگی که همیشه با راه در گیر است. سرگذشت اندیشه ی هزارخانی برای من بسیار غمناک و دلخراش است. او از نظر فکری از همان آغاز مرده بود ولی کمتر کسی این را میدانست.