Skip to main content

از ربع دوم قرن گذشته که ایران

از ربع دوم قرن گذشته که ایران
Anonymous

از ربع دوم قرن گذشته که ایران ساخته شد نه فارسها و نه مللی که سرزمینهایشان چند پاره شد در تشکیل ایران دستی نداشته اند. قبل از آن آزربایجانیها هم در حکومت بودند و هم در کنار ستازخان و باقرخان. اما ملت بلوچ و احوازی نه ستارخانی میشناختند و نه به جریان آنها احتیاجی داشتند. برای تشکیل ایران فقط انگلیس بود که یک فارس دری زبان(رضامیرپنج) را انتخاب و چند دری زبان دیگر را کابینه اش کرد. پس تشکیل یک رژیم در فکر فارسها هم خطور نکرده بود. همانگونه که وقتی ملاها را به حکومت رساندند ناباور و متعجب از حکومت خود بودند. پیشبرد سیاستهای این قرن در دست روس، انگلیس، ایالات متحده و بالاخره غرب بوده است. در سرنگونی رژیم شاه حرکت مردم فقط وسیله بود. آنچه مردم در طول یکقرن گذشته میخواستند از جانب غرب سرکوب شد. آنچه ملل اشغال شده میخواستند وحشیانه تر سرکوب شد و ادامه دارد. سالهاست که ملل اشغالشده برای معرفی ـ

ویژگی ها و حقوق خود که واقعیتی انکار نشدنی است کوشیده اند. بطور مثال ما بلوچها میدانیم که بلوچ هستیم و آزربایجانیها، احوازیها، کوردها و ترکمن ها هم میدانند که از چه ملتی هستند. اما آنهائیکه که طرف صحبت یونس عزیز است چه هستند؟ خراسانی اند؟ فارس اند؟ ایرانی! اند؟، آریائی! اند یا ملا ؟. آنها نمیتوانند شاخصی ملی برای خود بیابند. در زمان قاجار آنها را فارس خطاب میکردند که زبانشان دری خراسانی شده بود. درکی که یک احوازی یا بلوچ از ماهیت خود دارد، در (آنها) مفقود است. از اینرو آنها ما را نمیتوانند درک بکنند. مگر تعدادی آزاد اندیش از آنها که حق تعین سرنوشت را درک کرده باشند. آنها با پیش کشیدن آخوند کروبی و موسوی عمامه سبز نشان دادند که از ابتدای دموکراسی عقب ترند. حتی افراد مترقی آنها هم آخوند کروبی و موسوی را پذیرفتند. چون مردم آنها اینگونه اند. علم کردن کروبی و موسوی هم از جانب غرب و حتی ملاها بود. زیرا در ایامی صورت گرفت که صدای ملل اشغالشده برای احقاق حقوقشان میرفت که به فرجامی نزدیک شود. اینکه چرا یونس عزیز میخ آلومینیومی در سنگ میکوبند، من فکر میکنم از روی دلسوزی و آگاهی رسانی به این مردم (ملت مفقود) میباشد تا شاید ـ نشاید با هر مقاله ای یک نفری از (آنها) را با اصل حق تعین سرنوشت (خودشان!) آگاه سازد. درصورتیکه ملل اشغالشده راه خودشان را که همان حق تعین سرنوشت است، قبلا رفته اند، میروند و هرگز باز نمی ایستند. آزربایجانیها یا بطور اعم ترک زبانها تا قبل از رژیم دستنشانده پهلوی نهصد سال امپراطوری داشتند. وقتی آیرونساید ایران را ساخت آزربایجانیها حکومت خودشان را در تبریز ساختند که متاسفانه ایالات متحده آنرا ساقط کرد. و همه ما یقین داریم که ساقط کردن حکومتهای آزربایجانیها،کوردها،احوازیها،بلوچها و حتی لرها به دست رژیم پهلوی و فارسهای دری زبان ممکن نبوده و هرگز ممکن نخواهد شد و در توان آنها نیست. اگر یونس عزیز باور میفرمایند که دری زبانهای فارس بدون پشتوانه غرب جرأت قدم گذاشتن در بلوچستان یا آزربایجان را ندارند، پس باور بفرمایند که ملل اشغالشده هیچ نیازی به پذیرفتن حق تعین سرنوشت از جانب فارسهای دری زبان را هم ندارند. از این منظر است که نیروهای ملی و سیاستمداران بلوچ دست کم هر سال یک یا دو بار با حکومتهای انگلیس و آمریکا مذاکره ای برای آزادسازی بلوچستان دارند. همچنین این منوال را کوردها، آزربایجانیها و احوازی ها پیگیر میباشند. از آنجاکه غرب برای کنترول کشورهای عربی نمیخواهد نیروی زیاده تری صرف کند، در کنار اسرائیل به رژیم شیعه تهران احتیاج مبرم دارد و باری که اسرائیل بدوش میکشد سبکتر میکند. جنگ شیعه و سنی بارزترین نمونه است. از جانبی آشفتگی در خاورمیانه از طریق مذهب دو نفع مهم ارزانی غرب مینماید: دور نگهداشتن این ملل از دموکراسی است که بالندگی ميآورد، و بالاخره عدم بالندگی است که آنها را مصرف کننده بازار غرب نگهمیدارد. آیا غرب بجز نفعش در خاورمیانه به چیز دیگری می اندیشد؟ لذا ما ملل اشغالشده بهتر است با ملت های خود سخن بگوئیم، در کنار آنها باشیم و بکوشیم آنها را با مدرن ترین شکل سازماندهی و نیرومندتر نمائیم. ملاها و فارسهای دری زبان پارادوکس حکومت الله و ساسانيهای آریائی را طی ميکنند. اما راه ما عقلانیت، اصول و حقوق جهانی بشر، آزادگی و پیشرفت است.