Skip to main content

آقای پرچی زاده در ظاهر مطلبی

آقای پرچی زاده در ظاهر مطلبی
آزاده سپهری

آقای پرچی زاده در ظاهر مطلبی در نقد "بیگانه هراسی" در سیاست نوشته و اینکه ایرانیان خارجیان را عامل همه بدبختی های خود میدانند و از نقد آنچه در جامعه خود میگذرد، پرهیز میکنند. در ظاهر ایشان به جمهوری اسلامی هم انتقاداتی میکند، ولی با خواندن دقیق مقاله معلوم میشود که هدف اصلی نویسنده این بوده که اینگونه وانمود کند که جمهوری اسلامی از سر ایرانیان هم زیاد است و مشکل اصلی ایران مشکل فرهنگی ست. ولی از آنجا که نویسنده این برداشت را هم قبول ندارد و درونا با اوضاع ایران مشکلی ندارد، آنجا که مثلا میخواهد نقد فرهنگی کند، بر خلاف ادعایش خارجیان و ایدئولوژیهای خارجی را مسبب خشونت و جنایت در ایران میداند. به این بخش از مقاله ایشان توجه کنید:

"این دسته که با اتخاذ ملغمه‌ای آشفته و بعضا تناقض‌آمیز از گفتمانهای اسلامگرایانه سنتی و مدرن، گفتمانهای چپِ استالینیستی/تروتسکی‌ایستی/مائوئیستی، گفتمانهای عرفانی «خاورشناسانه» امثال ارنست رنان و هانری کُربَن، گفتمانهای «جهان سومیِ» امثال فرانتس فانون و امه سزر، و گفتمانهای اگزیستانسیالیستی و پست‌مدرنیستی متفکران غربیِ سرخورده از غرب همچون ژان پل سارتر و میشل فوکو، در پی رویکردی «ذات‌گرایانه»، «استعلایی»، «رومانتیک»، «تاریخ‌گریز»، «ضدمنطقی»، و «پوپولیستی» نظر به «بازگشت به خود» در پی نفی هر عنصر «خارجی» در «فرهنگ ایرانی (اسلامی؟)» داشتند، بنیانگذار گفتمان بیگانه‌هراسانه‌ای قدرتمند، قدرت‌گرا و بعضا خشونت‌محور در ایران شدند که بعدها در جریان انقلاب ۵۷ و پس از آن پتانسیلهای خود را به تمام و کمال به نمایش گذاشت."


در اینجا ایشان تقصیر جنایات و وحشی گری های جمهوری اسلامی را به گردن "گفتمانهای" چپ و یکسری فیلسوفان غربی می اندازد. جالب این است که با اینکه ایشان ظاهرا خواسته جامعه ایرانی را نقد کند، به جای برخورد با جریانات اسلامی افراطی در ایران همه گندکاریهای این جریانات را ناشی از تاثیر ایدئولوژیهای خارجی (که ایدئولوژی چپ را هم در برمیگیرد) میداند و کوچکترین اشاره ای به نقش ایدئولوژی اسلام و خشونت کم نظیر آن نمیکند. انگار خمینی و سایر مسئولین و دست اندرکاران رژیم کمونیست و اگزیستانسیالیست و پُست مدرن بوده و هستند!


در این بخش که نقل میکنم ایشان سلطنت طلبان، چپها و جنایتکاران اسلامی را یکی میداند. در صورتی که هر آدم باانصافی با مقایسه ی دوران پهلوی با دوران جمهوری اسلامی میداند که این گفته چقدر چرند است. همچنین با مقایسه نیروهای چپ که مانند سلطنت طلبان جزیی از نیروهای تجددطلب بوده اند با جریانات عقب مانده اسلامی که میخواهند یک ایدئولوژی متعلق به 1400 سال پیش را پیاده کنند. به این بخش از نوشته ایشان توجه کنید:


"این رویکرد اصالتگرایانه، که خود محصول گفتمان «بازگشت به ریشه» است – یعنی همان گفتمانی که امتدادش را در ایرانِ دوران جمهوری اسلامی می‌بینیم – که تقریبا همه جناحهای سیاسی/فرهنگی ایران در دوران جنگ سرد سنگش را به سینه می‌زدند و بعضا به هوایش حتی جنایت می‌کردند و آدم می‌کشتند، رویکردی «ذات‌گرا» (essentialist) است که یقین دارد مدلی کامل و لازمان و لامکان و بدین ترتیب «فراتاریخی» از «اصل» و «ریشه» مورد نظرش در دست دارد، و قصد دارد آن را بر جامعه غالب کند. این ریشه برای هر جناحی البته تعریف خاص خودش را دارد: برای ناسیونالیست، اعم از سلطنت‌طلب و جمهوری‌خواه، «امپراطوری هخامنشی» علی‌الخصوص دوران «کوروش کبیر» است؛ برای چپ، «مارکسیسم/کمونیسم اصیل»، و برای اسلامگرا «اسلام ناب محمدی».


نویسندگانی چون آقای پرچی زاده نمی نویسند که نظرشان را گفته باشند، می نویسند تا ذهن خواننده را به آن سمتی که "لازم است" هدایت کنند. تاثیر مطالب اینها بر خواننده غیرمستقیم و از طریق آنچه در لابلای سطور نهفته انجام میگیرد. هدف اصلی نویسندگانی از این قماش خنثی کردن احساسات منفی خوانندگان نسبت به جمهوری اسلامی ست. برای اینها مهم نیست در چه نقشی بتوانند این هدف را پیش ببرند، در نقش چپ رادیکال یا لیبرال یا سلطنت طلب و غیره. ظاهرا در نقش نیرویی مخالف ظاهر میشوند و با به بازی گرفتن مغز خواننده، همان نیرویی را که مثلا طرفدارش اند میکوبند و جمهوری اسلامی را تبرئه میکنند.