Skip to main content

رزا: بخشی از کامنت قبلی من در

رزا: بخشی از کامنت قبلی من در
Anonymous

رزا: بخشی از کامنت قبلی من در جواب کامنت گذار اول مقاله ی دوستمان تبریزی بود که ایده ی رسمی کردن زبان انگلیسی را در ایران و شاید در جهان داشت.
کامنت اول:
Xanender:
جای زبان فارسی، زبان مدرن اروپائی و بین الملی انگلیسی را، بعنوان زبان اداری جایگزین و رسمی بکنیم، که هم برای فرهنگ عقب مانده ایران خوب است، و هم برای پیشرفت و تکنولوژی.

من نیز در برابر این ایده در کامنت کوتاه اولم حمایت از گوناگونی را مطرح کردم.
از آنجایی که موضوع کامنتها به زبان برمیگردد، من نیز با مطرح کردن نظرم به موضوع کامنتها و نه مقاله ی دوستمان تبریزی که نکات خوب و برجسته ای دارد، برخورد میکنم.
بطور مشخص در ایران ما، با تسلط زبان فارسی (پارسی) مواجه هستیم. کودک آذری، کرد، عرب و... به زور و اجبار و کتک مجبور است زبان رسمی را در مدرسه و اجتماع بیاموزد.

اگرچه کودکان توانایی آموختن چندین زبان را دارند، اما کودکان برای یادگیری نیاز به انگیزه نیز دارند. زبان مادری را مانند شیر مادر به خوشی بلعیده و زبانهای دیگر را بستگی به انگیزه یا فرا میگیرند و یا بالا می آورند.
در مورد بالا آوردن زبان فارسی در ایران، تک تک ما فارسی زبانان مقصریم. کداممان زبان همسایگانمان را آموختیم؟ زبان ژاپنی را بلد شدیم، دریغ از یک کلمه "سلام" به کردی یا آذری...
ما بدون تفکر انتظار داریم هر انسانی در مرز کشور ایران تنفس میکند، فارسی بداند!
این را من به عنوان یک فارسی زبان میگویم. زبان مسلط!
به نظرم وقتش است ریشه های وجود "پان" ترکی و غیره را بشناسیم تا بتوانیم از آن فرا رویم.
ریشه ی اصلی ستم تاریخی، از ما به مردم همسایه مان است. پول نفت را در مرکز خرج میکنیم و از منابع کل کشور بهره برده و هر آنچه با فرهنگ رسمی بیگانه است را میکوبیم. و اینچنین است که با باز شدن حداقل فضا ی سیاسی، همه فورن خواهان جدایی از مرزهای رسمی ایران و خودمختاری میباشند. مانند زن ایرانی که به محض خروج از کشور در فکر خلاصی جانش از رابطه ی خانوادگی اجباری و طلاق (رهایی) است.
پس اول بپذیریم که هر انسانی در رابطه ی سلطه و نابرابر، خواهان رهایی است.
انتر ناسیونالیسم بودن و یا فرار از مسئله یعنی قبول زبان رسمی "انگلیسی" چاره ی مشکل نیست.
بعد از یک قرن سواستفاده ی اردوگاه سابقن موجود و سوسیالیسم، از انترناسیونالیسم پرولتری، و نهایتش اشغال افغانستان، نشان داد که با انترناسیونالیسم کردن فقط دهان امپریالیسم و قدرت مسلط "شوروی" شیرین شد و پس از سقوط دیکتاتوری، هر دهات و شهرکی هم از "شوروی" ها اعلام استقلال کرد. نهایتن هم مرزکشی کشورهای کوچک و خودمختار به نفع سیاستهای نئوگلوبالیسم جهانی شد. نگاهی به اقلیم کردستان که در آن زبان کردی "هم" تدریس میشود، نشان داد که دور ملت خود با کوبیدن روی زبان و فرهنگ مشترک، دیوار کشیدن نیز چاره نیست و رهایی نمی آورد. همین راه را نیز احتمالن اقلیم آذربایجان شاید برود و با جدایی و پیوستن آذری های ایران کنونی به آذربایجان شوروی سابق و اعلام استقلال از ایران...
ولی چاره چیست؟
نه میتوان اعتماد ریخته را (به سوسیالیسم، انترناسیونالیسم و... تمام ایده های خوب انسانی را) باز گرداند و نه میتوان به امید انگلیسی زبان کردن مردم ایران ، آب پاکی و فراموشی روی زخم ها و جراحات ناشی از تبعیض بین گروههای انسانی کشورمان ریخت.
کدام مادری است که به زبان انگلیسی لالایی بگوید؟ بیش از یک قرن زبان روسی در "شوروی" رسمی بود و مادران ارمنی به ارمنی و آذری به آذری و... لالایی گفتند!
انترناسیونالیسم نیز زبان مادری را به "سرود انترناسیونال" تبدیل نکرد!
راهی که به نظر من میرسد در فردای آزادی ایران، ایجاد مدارس چند زبانه است. کودکان آینده ی ایران،بهتر است قبل از آموختن فرانسه، انگلیسی یا شاید ژاپنی، زبان همسایه اش را بیاموزد. در کلاسهای بالاتر جوانان خودبخود مجبورند بدلیل تسلط اجباری زبان انگلیسی در علوم و تکنیک، زبان انگلیسی را با انگیزه ی خواندن مقالات علمی یاد بگیرد.
با آموزش زبان اقلیتهای اجتماعی کشور، میتوان به قلب شکسته ی مردم راه یافت. همسایه گان نزدیک را بهتر درک کرد و اعتماد سازی کرد.
همان کاری که اروپای بعد از جنگ جهانی دوم شروع کرد و اینک کم کم به بار مینشیند و هویت اروپایی کم کم واقعیت می یابد خارج از قراردادهای پولی و جنگ برای قبول پول مشترک یورو و مرز کشیدن بدور اروپا، جوانان اینجا هویت اروپایی دارند. خارج از مرزهای آلمانی و فرانسوی و... تعلق به قاره ی اروپا میتواند تعلق به جامعه ی انسانی و نهایتن تعلق به کره ی زمین را ایجاد کند. اینچنین است که گروههای جوانان آلمانی برای ماندن پناهجویان لامپدوزا کتک میخورند.
ادامه