Skip to main content

با درود خدمت آقای خسرو خضری

با درود خدمت آقای خسرو خضری
اقبال اقبالی

با درود خدمت آقای خسرو خضری عزیز و گرامی؛
ممنونم از اینکه لطف کردی و کامنت نوشتی. من از خواندن مطلب تان لذت بردم هرچند این قضاوتتان را مستند نمی بینم که : "خودتان در باتلاق قوم گرایی و تبارگرایی غرق می شوید."
آقای خضری گرامی
مطلب کوتاهی که تقدیم شد از سه منظر تاریخی، نظری و سیاسی طرح شد. سطور پایانی ناظر بر اقدام سیاسی است و مبتنی بر نگرشی فرانژادی، فرا قومی و دقیقن انسان محورانه می باشد.
در کشوری که اقوام طی تاریخ چندهزار ساله با هم عجین شده اند و سرمایه داری و بازار دیوارهای قومی - نژادی را ویران کرده و حتی ساکنان کره زمین به اعضاء یک خانواده تبدیل شده اند؛ سقوط در "قوم گرایی و تبارگرایی" هزاربار ویرانگرانه تر از "اسلامگرائی" است. من در آغاز سخن به رابطه ایران و منطق همزیستی مسالمت آمیز ورای مذهب، آئین، نژاد و قومیت اشاره شد و آن حکم وارهیدگی از نگرش انسان ستیزانه ذکر شده دارد.

من هرگز ادعا نکرده ام که جمهوری اسلامی نماینده و حافظ منافع ترکها وعربهاست!!! این ادعا که خامنه ای نماینده آذربایجانی هاست همانقدر بی معناست که عده ای هوچی گر را مرتبط با آذربایجانی ها و یا ایرانیان ترک زبان تصور شود!!!
آری جمهوری اسلامی نه نماینده عزیزان، خویشان و بستگان ما در خوزستان و آذربایجان هستند و نه ربطی به ملت ایران دارد. سخن من در باره خاستگاه تاریخی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی حاکمان است. باید تابوی نقد تاریخی تجاوز ترکان، اعراب و ... به ایران شکسته شود و چون نقد اسلام در زمره گناهان کبیره قرار نگیرد. باید ریشه های تاریخی و اجتماعی فزون طلبی و اقتدارگرائی فاشیسم قومی و مذهبی بیان گردد و در عین حال بی ربطی انها با شهروندان ایران (از هر قوم و قبیله ای) را نشان دهیم.
شبکه های مافیائی پیرامون "بیت رهبری" و چپاول ها و غارتگری های سیدعلی ربطی به کارگران، زحمتکشان و حقوق بگیران تبریزی، اردبیلی و ...ندارد!!! آنها نمایندگان اسلامگرایان فرای مرزهای ملی هستند. در تبیین تضادهای جامعه جایگاهی برای اقوام، نژادها و ادیان وجود ندارد. تضادهای قومی، دینی و نژادی ساخته اذهان قومپرستان و اسلامگرایان است. آنچه من نوشتم اینست که: "مجموعه تضاد بین نیروی کار و سرمایه، مدرنیته و اسلامگرائی، زیر مجموعه تضاد اصلی پیکار قطب جنبش ملی ایرانیان برای رهائی از سلطه و جباریت تاریخی قطب اسلامگرایان قرار گرفته اند." و تضاد ایرانیت و اسلامیت بعنوان حلقه مقدم طرح شده است.
وقتی من از عربیزاسیون نوشتم، بدیهی ست که تحمیل فرهنگ، سنت و دین اعراب به ایرانیان مورد نظر من است و نه ارزش گذاری نژادی و فرهنگی و نه نادیده گرفتن سرکوب و حق کشی ایرانیان عرب زبان خوزستان!
در مورد ایران و ایرانیت گوهر کلامم اینست که:
گذشته ما ایرانیان چیزی نیست جز تاکید بر همزیستی مسالمت آمیز ساکنان کشور، صبوری و بردباری برای اینتگراسیون و گرفتن زهر واردات ناخواسته، صیقل دادن چهره های عبوس نیروی تمدن ستیز! به تاریخ 35 سال گذشته بنگریم و این که چه مدارائی با آدمخواران حاکم شده است.
در شرایطی که ایران و ایرانیت چنین ناجوانمردانه مورد تهاجم و تحریف قرار می گیرد، باید بقول هگل گفت: ایرانیان نخستین ملت تاریخی و سلسله هخامنشی نقطه شروع تاریخ جهان بوده است. کسانی که از آدمخواری موبدان سخن می گویند فراموش نکنند که: شاهان صفوی گروه زنده خوران در دربار داشتند که تحت فرمان جارچیان بودند و با اشاره شاه فرد مجرم را زنده زنده میخوردند. جریان شقه کردن دختر 6 ساله و ... قومپرستان اجازه دهند وارد مباحثات تاریخی نشویم و سکوت کنیم!!! اما از نظر صف آرائی سیاسی-اجتماعی و شناسائی دوستان و دشمنان مردم، بایستی برای ملت ایران روشن گردد که فاشیسم قومی روی دیگر سکه فاشیسم اسلامی است!
آقای خضری عزیز؛ دستتان را بگرمی میفشارم!