Skip to main content

منوچهر گرامی، کودتا-مثل 28

منوچهر گرامی، کودتا-مثل 28
آ. ائلیار

منوچهر گرامی، کودتا-مثل 28 مرداد- و پینوشه- یا آلترناتیوسازی -مثل چلبی- یا خود سرکار آمدن خمینی- یا آلترناتیو سازی حکومتهای جدید در بهار عربی -همه اینها بر بستر جریانهای موجود در « خود جامعه» شکل میگیرند و پیاده میشوند. سرمایه داری پیشرفته اکنون «استراتژی-تاکتیک» خود را در جهان به اصطلاح سوم، برمبنای آلترناتیوسازی نهاده است و با جدیت تمام نیز عمل میکند. سالهای زیادی ست از همین راه برای «ایران آینده» برنامه تدارک می بیند. اینها همه وقتی امکان عملی دارند که شرایطش -انقلاب -در داخل جامعه فراهم باشد. علت این مسئله « ضعف آگاهی و تشکل مردمان- و ضعف تشکلهای سیاسی ست» در جهت تحقق « دموکراسی- عدالت اجتماعی- و حکومت غیر متمرکز». مسئله یک بعدی نیست. بل دو طرف دارد: «داخل-خارج». مسئله « توطئه» نیست. بل« پیاده کردن یک استراتژی-تاکتیک نوین» در جهان معاصر است بر بستر «جنبشها». درحالت ضعف آنها.

از شناخته شده ترین این « استراتژی-تاکتیک» ها طرح خاورمیانه بزرگ است. انقلاب 57 در دوره ی «جنگ سرد» اتفاق افتاد و براساس تئوری های آنهم در حالت ضعف نیروهای مترقی-نتیجه ی دیکتاتوری شاه - که آغازگر و پیش برنده ی انقلاب بودند- حکومت اش را نیزآلترناتیوسازی کردند.
این روش در برابر کودتا که گاهاً عملی نیست- کارایی بیشتری دارد. مسئله بسیار روشن است برنامه ی نیروهای جهانی برپایه ضعف نیروهای انقلابی و مردم پیاده میشود. 70 درصد بیسواد دنبال خمینی بودند. قدرت های جهانی نمی خواستند حکومت بدست کمونیستها و دمکراتها بیفتد. بهترین راه برای آنها حمایت از خمینی بود و شرایط قدرت گیری او را هم همانطور که در گوادالوپ منظورشان بود پیاده کردند. و نیروهای انقلابی هم قتل عام و تارمار شدند. هدف آنها نیز همین بود. هدف غولهای جهانی حفظ «امنیت سرمایه» به دست ارتجاعی ترین و پرنفوذترین نیروی جامعه بود. و خمینی بهترین نیرو در این میان بود. حمایت از اخوان مصر هم براین پایه بود. در آینده ی ایران نیز غولها از همین تئوری پیروی خواهند کرد. و میکنند. آنها هرگز «کمونیستها و دمکراتها» را در قدرت تحمل نخواهند کرد.آنها به فکر آلترناتیو خودشان هستند و خواهند بود. یعنی به دنبال ارتجاعی ترین و پرنفوذ ترین نیروها- که امنیت سرمایه و روابطشان را حفظ کنند. از اوضاع- مشخص است که به اهداف خود نیز خواهند رسید.چون نیروهای مترقی در جامعه ضعیف اند. علت اصلی و عمده این ضعف نیز وجود « حاکمیت دیکتاتوری به شکل فاشیستی» ست. و بدیهی ست که نیروهای مترقی چنین جامعه ای از شرایط رشد و قدرت گیری محرومند یا اندک می توانند بهره گیرند. چپ دو دشمن کلاسیک دارد :« روحانیت- غولهای سرمایه». در داخل و خارج ایران. هرجا چپ و دموکراتها بخواهند رشد کنند یا نیرو گیرند این دو دشمن باتمام نیرو ضرباتشان را فرود خواهند آورد. اکنون در داخل و خارج ایران، بزرگترین کابوس برای حکومت « رشد و قدرت گیری» چپ ایران است. و مداوم چپ را میکوبند. هم در عمل و هم در تبلیغات. گذشته از بد و خوب هرچه بوده به گذشته پیوسته. آینده را وضع قدرت نیروها در داخل و خارج تعیین خواهد کرد. «راه آنست که مردمان گوناگون ایران و نیروهای مترقی هرچه بیشتر آگاهتر و متشکل تر شوند». نیروهای مترقی در 57 - نه خود را شناختند- و نه ماهیت خمینی را. و نه آلترناتیوسازی شدن او را. و نه تعیین کنندگی « همبستگی نیروهای مترقی در مقابل خمینی را». اینهاست ضعف و اشتباهات آنها.