Skip to main content

İşıq Sönmǝz ايشيق سٶنمز، در

İşıq Sönmǝz ايشيق سٶنمز، در
آ. ائلیار

İşıq Sönmǝz ايشيق سٶنمز، در یک نوشته جدید به پاسخ آ.ائلیار- که در بالا ملاحظه میشود- پرداخته و در کل «نظر» خود را تکرار کرده است. ایشان در پارگراف سوم مقاله اول به زبان آذربایجانی با نقل نظر من نوشته :«"چرا تز مستعمره و استعمار داخلی صحیح نیست؟ ... تز استعمار داخلی شبه نظری ست از « استعمار خارجی». و نتیجه ی شباهت سازی. که هیچ پایه ی علمی ندارد. در ترکیه و ایران هردو حکومت از قلب جامعه برخاسته و آلترناتیوسازی شده اند. حکومت اسلام معتدل ترکیه توسط تئوری های خاورمیانه بزرگ، و حکومت ایران توسط آمریکا به هنگام انقلاب 57 آلترناتیوسازی شده اند.»"[ii]

اوسته گؤروندوگو کیمی حاکیم و محکوم آراسیندا هانکی مناسبتین اولدوغو نظره آلینمایاراق حاکیمیتلر توپلوملارین گؤبه گیندن باش قالدیرمیشلار...»

( ترجمه آ.ائلیار: همانطور که در بالا مشاهده میشود ، بدون توجه به اینکه چه مناسباتی بین حاکم و محکوم هست، حاکمیتها از ناف جامعه برخواسته اند...) مقولات "حاکم و محکوم" در برابر هم آمده اند. محکوم، منظور ملت یا ملتهای محکوم است. ودر مقابل هم حاکم آمده و منظور هم ملت حاکم است که توسط دولت اش حکومت میکند. ایشان مدعی ست که من نظر او را تحریف کرده ام چون او نوشته :«ایستعمار مقوله سینی عادی انسانلارا نسبت وئریلمیش کیمی قمله آلماق مسئله نین حلل یولو دئییل». ترجمه :مقوله استعمار را به انسانهای عادی نسبت دادن راه حل مسئله نیست» . خوب، نسبت ندهید. چرا مقولات «حاکم و محکوم» را کنار هم می چینید؟ چرا "متناقض می نویسید؟ در آغاز از حاکم و محکوم سخن میگویید بعد هم مردم عادی را کنار میگذارید! تناقض آشکار روشن تر از این نمی شود. هر کسی با تز « استعمار و مستعمره آشنایی دارد با مقولات ملت حاکم و محکوم هم آشناست. این مقولات جزء این نظر است. و از آن جدایی ناپذیر. او در نوشته ی جدید خود مینویسد:«یئر آلتی یئر اوستو قایناقلاری تالانمیش، دیل و مدنیتی یاساق ائدیلمیش، تاریخی، تاریخی اوسطوره لری بوتون بویوتلاری ایله تحریف ائدیلمیش، ذهنی و انسانی گوجو ایستعمارچیلیق خیدمتینه آلینمیش...» (ترجمه: ذخایر زیر زمینی و رو زمینی اش غارت شده،زبان و مدنیت اش ممنوع شده، تاریخ و اسطوره های تاریخی تحریف شده، نیروی معنوی و انسانیش به خدمت استعمارگری گرفته شده است...) . اشاره است به نقض حقوق اقتصادی-فرهنگی- تاریخی. و غیر مستقیم سیاسی. اینها از نظر قلمزن دلیل بر درستی تز استعمار و مستعمره است. اینها همه «معلول» اند. «علت» میتواند حکومت داخلی باشد و می تواند حکومت خارجی هم باشد. که در ایران حکومت داخلی ست.حالا چه دلیلی هست که این حکومتها-شاه و خمینی- همان استعمار است؟ و نه حکومتهایی از خود جامعه - گیرم که توسط خارجی ها آلترناتیو سازی شده اند ؟ نه در خدمت انگلیس و آمریکا بودن رضا خان و پسرش، و نه آلترناتیوسازی شدن خمینی، هیچ کدام دلیل بر استعمار بودن آنها نمی تواند باشد. و نقض حقوق ملیت ها هم دلیل بر مستعمره بودن این مناطق نیست. در ایران حقوق همه نقض میشود و ملیت ها هم مضاعف نقض حقوق میشوند. از سوی دیگر قلمزن یکبار دیگر در نوشته خود با بکار بردن عبارات « نشخوار نظر و تف کردن» ؛ « عوام فریبی» و غیره نشان داده که شایسته ی «دیالوگ مدرن» نیست. متأسفم به حال این قلمزن.