Skip to main content

mani گرامی نوشته «اشرف دهقانی

mani گرامی نوشته «اشرف دهقانی
آ. ائلیار

mani گرامی نوشته «اشرف دهقانی را دیدم؛ در ان زمان با دختر« حماسه مقاومت » تفاوت اساسی داشت ؛دختری بود بسیار خجالتی، نازک و ظزیف ...» . «حماسه های مقاومت» در زیز « شکنجه های جسمی و روانی» ساواک گوناگون بود. و از خرد و کلان ساخته شده. اشرف دهقانی هم خود آفرینده ی بخشی از این مقاومت ها بود. مثال کوچکی میزنم تا اهمیت حماسه بهتر درک شود: حماسه داستان رستم و سهراب نبود. در ساواک « باز نشدن دهان» یا « فریب دادن ساواک» ، حماسه بود. دوستی یک روز گفت « فلانی ساواک گیر داده بود به آن جزوه که به تو داده بودم- چند نفری ریخته بودند به سرم هی میزند. با مشت و لگد - با چوب و شلاق و بعد شوک الکتری. فقط یک لحظه " عشق و محبت و دوستیمان را جلو چشمم مجسم کردم. و آن نگاههای پر اعتمادت را به خودم. فکر کردم نه نمیتوانم این عشق و اعتماد و نگاه پر محبت را « بشکنم». تاب نگاههای شکسته ی ترا نسبت به خودم نداشتم.

هر کاری کردند گفتم نه! نمیدانم! فکر کردم یا میمیرم یا نه ی خود را جا میاندازم. و تو گیر نمیافتی و و دیگر دوستان...» . مانی گرامی شاید خود شما هم از این نمونه ها دارید و همینطور از مقاومتهای بزرگ. اینها حماسه های نسل ما بود. و در خاطرات اشرف دهقانی هم از آنها بسیار است. هیکل ریز و خجالتی وقتی در برابر ساواک دهانش را « قفل» زده و تنها مرده ی خود را تحویل آن میداد این حماسه بود. ایکاش شرایط چنین نبود ولی دریغا که اینگونه بود و نسل ما بهترین های خود را در یک نبرد نابرابربا « هیولای ساواک» از دست داد. مانی عزیز از « ماندن در 20 سالگی» سخن گفته. باید بگویم 20 سالگی نسل ما تجارب یک جهان بود که هنوز هم میتوان از آنها آموخت. ولی این درست است که لازم است شخص نشان دهد که همواره پیشرونده است - بدون اینکه روی اشتباهات ایستا باشد.