Skip to main content

خاطراتم از شلاق و زبان مادری!

خاطراتم از شلاق و زبان مادری!
Anonymous

خاطراتم از شلاق و زبان مادری! در سال ١٣٤١ در کلاس ٦ دبستان در مدرسه دکتر شفق تبريز خيابان شهناز و بقول اهالی محل ليلاوا « نام قديمی» تحصيل میکردم اسم معلمان زهسازيان بود که برادر کوچکش سرگرد حسين زهسازيان در زمان انقلاب رئيس گارد دانشگاه بود که دستگير شده و از بيماری سرطان فوت کرد. روزی معلمان وارد کلاس شد وگفت از امروز صحبت کردن و استفاده از کلمات ترکی قدغن است و قلکی روی ميز گذاشت و گفت هر کسی رعايت نکنند جريمه خواهد شد من در عرض روز ٥-٦ بار از کلمات ترکی استفاده کرده بودم و ٥ قران- ريال جريمه شدم وچون پول نداشتم قرار شد روز بعد از پدرم گرفته تحويل آقای زهسازيان بدهم و تا آنجا که ياد دارم بجز ٢-٣ نفر بقيه ٤٠-٤٥ نفر کلاس جريمه شدند . منتها وقتی شب سر سفره اين مسئله را با پدرم در ميان گذاشتم پدرم چنان با عصبانيت عکس العمل نشان داد که حالا هم از ياد نبرده ام و گفت فردا با هم ميرويم مدرسه و

و وقتی با هم وارد مدرسه شديم ديديم که حيات مدرسه پر است از والدين و پدرم گفت حالا به اينها نشان ميدهيم که معنای جريمه يعنی چه ، سرتان را درد نياورم مدير مدرسه همان روز بر چيده شدن جريمه را اعلام کرد و بخشنامه وزارت آموزش و پرورش از ديوار ها پايين کشيده شد . يعنی زور گو ئی رژيم ايران يک روز دام نياورد . منتها زهسازيان جای جريمه نقدی را با شلاق عوض کرد که خود داستانی ديگر دارد