Skip to main content

(دنباله) ..... شده بود و

(دنباله) ..... شده بود و
تبریزی

(دنباله) ..... شده بود و مارکسیسم کهن و کلاسیک نیز برای کاستی های فراوانی که داشت توان رساندن یک کشور را به سوسیالیسم نداشت! کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی سخنان ارزنده ای گفته و نوشته است اما در بسیاری از باره ها نیز سخنان مارکس مانند فرمول های ریاضی خشک و مرده هستند! سخنان کارل هاینریش مارکس چند بخش هستند، بخشی از آنها دیدگاه های فلسفی وی هستند که همچنان که خودش نیز گفته است برگرفته از دیدگاه های فیلسوفی آلمانی به نام هگل هستند، بخشی از سخنان کارل هاینریش مارکس که دوست وی به نام فردریک انگلس سخنان فراوانی بر آنها افزوده است درباره تاریخ همایش های انسانی هستند، بخش دیگری از سخنان کارل هاینریش مارکس درباره اقتصاد هستند، کارل هاینریش مارکس سی و چهار سال در انگلستان به سر برده است و به فراوانی از اقتصاددانان انگلیسی الگوبرداری کرده است، برای نمونه نگری به نام (ارزش افزوده) .....

..... را کارل هاینریش مارکس از اقتصاددانی انگلیسی به نام ( دیوید ریکاردو David Ricardo ) برگرفته است و خود مارکس نیز در نوشته هایش گفتاوردهای فراوانی از دیوید ریکاردو داشته و پذیرفته است که نگر ارزش افزوده را از دیوید ریکاردو برگرفته است! اما این که چرا سخنان کارل هاینریش مارکس در پاره ای جاها خشک و مرده هستند برای آن است که مارکس روانشناس و انسان شناس نبود و دانش مارکس درباره روانشناسی و انسان شناسی بسیار کم توان است! در این باره ها نیز نمی توان از مارکس خرده گیری کرد چون بنیانگزار دانش روانکاوی در جهان دانشمند سرشناس اتریشی زیگموند فروید بود که در زمان مارکس دیدگاه های فروید و دانش روانکاوی پدیدار نشده بودند! و چون مارکس از نوشته ها و دیدگاه های کسانی مانند زیگموند فروید، آرتور شوپنهاور، ماکس وبر، فیلسوف و اندیشمندی چینی به نام لائوتزو، فیلسوف و اندیشمندی هندی به نام بودا و ..... نیز آگاه نبود از این روی سخنان او در پاره ای جاها مانند فرمول های ریاضی خشک و یخ زده هستند و نه تنها گره گشا نیستند بلکه گره کور به شمار می روند! برای نمونه یکی از سخنان کارل هاینریش مارکس که در کتابی به نام (سرمایه) نوشته است شناسه کالا است، کارل هاینریش مارکس در این کتاب می نویسد: (هر چیزی که نیازهای انسان را برآورده کند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد.) آن چه که کارل مارکس آن را (نیاز) می داند چیست؟ خوراک، نوشاک، پوشاک، خانه، دارو و هر آن چه که نبودن آنها مرگ انسان ها را در پی داشته باشد کارل مارکس آنها را (نیاز) می داند اما در میدان کردار چیزهائی دیده می شوند که با سخن کارل مارکس و شناسه ای که او از کالا دارد ناسازگار هستند! برای نمونه هر سال میلیاردها پول برای ساختن و خریدن و فروختن (سیگار) به کار می رود بی آن که سیگار کوچکترین پیوندی با نیازهای کارل مارکسی داشته باشد! سیگار نه خوراک است نه نوشاک است نه پوشاک است و نه دارو است و حتی برای تندرستی زیانبار است! و یا هر سال کشور هلند میلیاردها دلار از راه فروش (گل) به دست می آورد و کشورهای دیگری نیز هستند که از راه پرورش و فروش گل سودهای هنگفتی به دست می آورند اما گل نیز مانند سیگار با هیچ یک از چیزهائی که کارل هاینریش مارکس آنها را (نیاز) می داند در پیوند نیست! به جز خرید و فروش سیگار و گل می توان از خرید و فروش مواد مخدر، تابلوهای نقاشی، گوهرهائی مانند الماس و یاقوت و مروارید و بسیاری کالاهای دیگر نیز نام برد که هیچ پیوندی با نیازهای کارل مارکسی ندارند! با این نمونه ها و نمونه های فراوان دیگر روشن است که شناسه کارل هاینریش مارکس از کالا در میدان کردار نادرست از آب درمی آید! شناسه نادرست کارل هاینریش مارکس از کالا ← هر چیزی که نیازهای انسان را برآورده کند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد! شناسه درست از کالا ← هر چیزی که انسان را به خواسته اش برساند و بتوان آن را خرید و فروخت کالا نام دارد! ( و این خواسته شاید هیچ پیوندی با هیچ نیازی نداشته باشد!) البته (کالا) یک نمونه است و نمونه های این چنینی در نوشته های کارل هاینریش مارکس فراوانند اما اگر کارل هاینریش مارکس که فیلسوفی آلمانی بود نوشته های فیلسوف آلمانی دیگری به نام (آرتور شوپنهاور) را می خواند شاید دست کم درباره کالا این چنین دچار لغزش نمی شد! ********** بدبختانه کارل هاینریش مارکس به فرهنگ نیز در پیشرفت و پسرفت یک سرزمین بهای چندانی نداده است! برای نمونه یکی از یافته های ماکس وبر که یک جامعه شناس آلمانی است در پژوهش هائی که درباره کشورهای اروپائی و چند کشور دیگر انجام داده است این است که کشورهائی که دین آنها دین مسیحی شاخه پروتستان است پیشرفت و نوآوری و توانمندی بیشتری دیده می شود تا کشورهائی که دین آنها دین مسیحی شاخه کاتولیک .....