Skip to main content

شعر زیر از استادی است که

شعر زیر از استادی است که
Anonymous

شعر زیر از استادی است که همه ایران را سرای خود میدانست .امیدوارم که این شعر بتواند قدری احسا س مئلی شاعر اذربایجان را بیان کرده باشد .

زنده‌یاد «دکتر خسرو فرشیدوَرد» - استاد زبان و ادبیات دانشکده ادبیات دانشگاه تهران - این چامۀ زیبا را بر روزگار کوچیدگان از وطن سروده‌اند. در گوشه‌گوشۀ این چامۀ دلاویز، رسن‌های ناپیدا، اما استوار بازگشت به هویت ملی و فرهنگی ایرانیان به چشم می‌خورد. این سرودۀ زیبا را با هم می‌خوانیم.

این خانه قشنگ است ولی خانۀ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــرِ چشم‌آبیِ گیسوی‌طلایی
طناز و سیه‌چشــم، چو معشوقۀ من نیست
آن کشور نو، آن وطــــنِ دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیـــــزیِ ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کَلگری و نیس و پکن نیست
در دامنِ بحر خزر و ساحــــل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گل‌های دلاویــــز شمیران
عطری است که در نافۀ آهوی خُتن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هر جا که رَوَم، هیچ کجا خانۀ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلاییست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هر کس که زَنَد طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بُوَد دامنۀ آلپ
چون دامن البرز پر از چین و شکن نیست
این کوه بلند است، ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست، ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است، ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است، ولی خانۀ من نیست