Skip to main content

دوست دارم این شعرم را باترجمه

دوست دارم این شعرم را باترجمه
محمدرضا لوایی

دوست دارم این شعرم را باترجمه اش برای دومین بار در اینجا منتشر کنم:

تابلولاریندا آزادلیغین رنگی کیمدیر؟
کیمین دردی دیر؟ کیمین دوداقلاری؟ کیمین قاشلاری؟
مملکتین دردینی هانسی رنگه قاتیبسان؟ هانسی داغا؟ هانسی گولدانا؟
دیریلریمیز تابلولاریندیر یا تابلولارین دیریلریمیز؟
اؤلولریمیزین جوما آخشاملارینی هانسی داشین آرخاسیندا گیزله دیبسن؟
منیم چانتامین حوزنو تابلولاریندا نئچه دن بیردیر؟
تابلولاریندا هانسی گؤز تانری دیر؟ هانسی گؤز شئیطان؟
هانسی آلمادان دوشه جک حوا آنان، آدم بابان؟
نئچه میلیون بدن آخیب تؤکوله جک بارماقلاریندان؟
دئتایلی بیلمک ایسته ییرم
هانسی گؤیو هانسی قوشون قانادینا یوکله یه جکسن؟
هانسی قویویا هانسی یالنیزلیغی جالایاجاقسان؟
هانسی یالنیزلیق یوسف دیر؟ هانسی یالنیزلیق یالنیز قویو؟

یالنیزلیغین سککیز میلیارد آدامینی هانسی بئشیکده یاتیرداجاقسان؟
کیمی میسمار چکه جکسن دیوارا؟
کیمی پرده تیکه جکسن پنجره یه؟
کیمی یاندیراجاقسان شومینه ده؟
کوبیزمه تاخیلان او قارما قاریشیقلیق دیلیمیز دئییلمی؟
اکسپرسیونیزمه ایلیشن او رؤیالار وطنیمیز دئییلمی؟
خریطه لره خریطه سیز اینسانلاری تیکه جکسنمی؟
قاره لرین اضطیرابینی سوسدوراجاقسان زئیتون یارپاقلاریندا؟
منی ساعات نئچه ده بوغاجاق تابلولارینین آرازی؟ هانسی گونده؟
هر شئیی بیلمک ایسته ییرم
حتتا تابلولارینین دیبینده اوزانیب یاتان گله جه یی…
—————-
در تابلوهایت رنگ آزادی چه‌کسی است؟
درد چه کسی است؟ لبهای چه کسی؟ ابروهای که؟
درد وطن را به کدامین رنگ آمیخته‌ای؟ به کدامین داغ؟ به کدامین گلدان؟
زنده‌هایمان تابلوهایت هستند؟ یا تابلوهایت زنده‌هایمان؟
شب جمعه‌ی مردگانمان را پشت کدام سنگ پنهان کرده‌ای؟
اندوه کیف ِ من در تابلوهایت به چند است؟
در تابلوهایت کدام چشم، خداست؟ کدام چشم، شیطان؟
ننه حوایت از کدام سیب خواهد افتاد؟ بابا آدمت از کدام؟
چند میلیون کالبد از انگشتانت فرو خواهد ریخت؟

می‌خواهم به تفصیل بدانم
کدام آسمان را بار بالهای کدام پرنده خواهی کرد؟
به کدام چاه کدام تنهایی را خواهی انداخت؟
کدام تنهایی یوسف است؟ کدام تنهایی فقط چاه است؟
هشت میلیارد نفر تنهایی را در کدام گهواره خواهی خواباند؟
چه کسی را میخکوب خواهی کرد بر دیوار؟
چه کسی را پرده خواهی دوخت بر پنجره؟
چه کسی را در شومینه خواهی سوزاند؟
آن آشفتگی که به کوبیزم آویخته، زبان ما نیست؟
آن رویاهایی که به اکسپرسیونیزم گیر کرده، موطن ما نیست؟
آیا انسانهایی که نقشه جغرافیایی ندارند را به نقشه‌ات خواهی افزود؟
آیا در برگهای زیتون اضطراب قاره‌ها را فرو خواهی نشاند؟
ارس ِ تابلوهای تو در چه ساعتی غرقم خواهد کرد؟ در چه روزی؟

‌می‌خواهم همه چیز را بدانم
حتی آینده‌ای را که در ته تابلوهایت درازکش خوابیده است…