Skip to main content

آزاد اورمولوی عزیز، و محسن

آزاد اورمولوی عزیز، و محسن
آ. ائلیار

آزاد اورمولوی عزیز، و محسن گرامی باز ممنون از بحث متین شما و سپاس از اینکه نکات قابل توجهی را عنوان کرده اید. 1- از آخر،با کامنت محسن عزیز آغاز میکنم.: من هم با اصطلاح «افندی» برای این دوستان (بوزقورت، تورانچی،ترکیه چی و مانند اینها) موافقم. نام افندی از اصطلاحات پیشه وری و دوستانش است. و درست آن است که اینان تحت دو عنوان ( گروه بوزقوت - و پان ترک) فعالیت کنند. و حزب خود را بسازند. و اگر دوست دارند مثلاً از نامهای حزب بوزقورت آذربایجان یا حزب پان ترک آذربایجان-یا حزب پان آذربایجان- استفاده کنند. در حال حاضر اینان گروه هستند. یا مثلاً از نام " «حزب توران »آذربایجان- استفاده کنند. 2- اینان شجاعت فعالیت تحت نام اصولی را ندارند. اندیشه و برنامه هایشان بوزقوردگرایی و ترک گرایی ست ولی شجاعت انتخاب نام واقعی خود را ندارند.

و در حقیقت زیر نام «آذربایجان» خود را پنهان کرده اند. و موجب پریشانی سیاسی.

زیانشان آن است که« فعال حقوق بشری-فعال ضد راسیسم - فعال حقوق برابر- فعال فدرالیست» تحت اتهام بوزقورت،پان ترک در معرض ضرر و زیان و زندان و شکنجه قرار میگیرد. و حتی در تحلیل سیاسی موجب اغتشاش هویت دیگران می شوند. من خود از نظر اندیشه سیاسی - سرزمینی «فدرالیست عدالت خواه آذربایجانی» میدانم. اما چرا در گروه «چپ فدرالیست آذربایجان » نیستم؟ اگر چپ بودن به معنای «عدالت اجتماعی خواهی» باشد، بله ، من هم در گروه «چپ فدرالیست آذربایجان» هستم. ولی معنای آکادمیک چپ آن است که یا باید «مارکسیسم کلاسیک» را قبول داشته باشی که میشوی «مارکسیست کلاسیک» و یا باید « سوسیالیسم دموکراتیک» را قبول داشته باشی که میشوی «سوسیالیست دموکرات» که اصطلاحاً «چپ دموکرات» گویند. اما میدانیم که اصول «سوسیالیسم دموکراتیک» هنوز در جهان جمعبندی درست و حسابی نشده و معلوم نیست چه «اساس و اصولی» دارد. بنا براین مکتبی که هنوز اصول آن درست حسابی جمعبندی نشده و آدم بیاید خودش را باورمند به آن مکتب اعلام کند به نظر من کار درستی نیست. از این مکتب تنها مقوله سوسیالیسم- و دموکراتیسم روشن است که مقولات قدیمی هستند و روشن. اما باقی اصول معلوم نیست و هنوز مورد بحث و تحقیق جهانی ست. استعمال واژه ی چپ به این راحتی نیست که رایج است و هرکس از راه میرسد بتواند خود را چپ بنامد. اصول نظر سیاسی آ.ائلیار چنین است: « 1- فدرالیسم-2- عدالت اجتماعی- 3- لغو بهره کشی انسان بدست انسان 4- ». دوتای اولی عملی ست و سومی آرزوست. از این رو خود را « فدرالیست و سوسیالیست(عدالت اجتماعی خواه) آذربایجانی» میدانم . ساده ، یک «فدرالیست عدالت خواه آذربایجانی» هستم. زمانی که ملت آذربایجان انتخاب بکند فدرالیسم نه ، استقلال کامل، به آن هم احترام میگذارم. در بخش بندی گروه های آذربایجانی من هم در ردیف« چپ و فدرالیست و دموکرات آذربایجان» قرار دارم. و در عین حال دیدم تنها متوجه آذربایجان نیست و باز است و مسایل را در جامعه ی ایران- منطقه ای و جهانی می بینم. دید « منطقه دوستی، جهان دوستی و انسان دوستی» دارم. یعنی یک آذربایجانی « اومانیست -سوسیالست-فدرالیست و جهان دوست هستم. و از فلسفه عدم خشونت پیروی میکنم. ایران را هم مثل آذربایجان دوست دارم و حل مسایل را در کل ایران و منطقه و جهان امکان پذیر میدانم. بله کوتاه من «یک اومانیست و عدالت خواه آذربایجانی-ایرانی-جهانی» هستم. از توضیح اینها اثبات میشود که « تنها آ.ائلیار هستم. و در هیچ دایره ای نمی گنجم» . در عین حال که همه اینها هستم و در عین حال هم نیستم. اندیشه هایی دارم - برای خودم جهان شناسی و فلسفه خاص خود را دارم اما دید ایده ئولوژیک که در این «ایسم ها» هست مورد پذیرشم نیست. یعنی برخورد و متد «اعتقادی» با اصول ندارم. کشف اصول نسبی در عمل جمعی ، حین تجربه را قبول دارم. بهر صورت خواستم توضیح بدهم که « در هیچ دایره ای» نمی گنجم. یا خیلی بد ترکیبم و یا خوش ترکیب. بهر صورت آ.ائلیار چنان کج و له است که در دایره های معمولی جای ندارد. بعضی ها چنین اند. خودشان هستند. منهم خودم هستم . و این ماهیت یک قلمزن مستقل است. مستقل میاندیشم و مستقل عمل میکنم و مسئولیت درستی و نادرستی فکر و عمل ام به دوش هیچ مکتب و گروهی نمی تواند بار شود. ا صطلاحاً کسانی مثل آ.ائلیار را قلمزن مستقل و با کمی ارفاق « نویسنده» گویند. و افکار و عقایدشان را مستقل از هر گروه و مکتبی بررسی میکنند. من خود را نه «نویسنده» که عنوان سنگینی ست، بل یک «قلمزن » میدانم. مثل « سراینده»، نه «شاعر». یا به ترکی گویند« سؤز قوشان». «شاعر» یوخ. من هم «سؤز یازانمانم» ، یازیچی دیئلم. ادامه دارد...