Skip to main content

(دنباله) ..... از آغاز راه

(دنباله) ..... از آغاز راه
تبریزی

(دنباله) ..... از آغاز راه یافتن پندارهائی مانند سوسیالیسم و کمونیسم به ایران همواره به دنبال مردم کوچه و خیابان کشیده می شدند و هم اکنون نیز کمابیش همه سوسیالیست های ایرانی دچار پوپولیسم هستند! بسیاری از سوسیالیست های ایرانی حقایق دردناکی که همگان باید آنها را بدانند تا برای دردهای خود درمان هائی کارآمد پیدا کنند را نمی گویند و نمی نویسند و برای پیدا کردن هوادار راه چاپلوسی از مردم و یا کسانی که سوسیالیست نیستند را در پیش گرفته اند! بدبختانه نمونه رفتارهای پوپولیستی در میان چپ گراهای ایرانی نیز بسیار بیش از آن است که با یادآوری چند نمونه کار به پایان برسد! در سال ۱۳۵۷ که سال انتحار اسلامی است و هنگام به روی کار آمدن رژیم گدایان مفت خور آخوندی چون بسیاری از سوسیالیست ها در آن زمان در گرداب پوپولیسم گرفتار بودند می گفتند: درود بر خمینی – زنده باد خمینی – تا خون در رگ ماست .....

..... خمینی رهبر ماست و .......... چرا؟ چون مردم کوچه و خیابان این شعارها را می دادند! در سال ۱۳۵۸ بسیاری از گروه های چپ گرا در کردستان سخنان ناسیونالیست های کرد را بازگو می کردند، چرا؟ چون مردم کوچه و خیابان در کردستان از این سخنان خوششان می آمد! در خردادماه سال ۱۳۵۹ بخشی از سازمان فدائیان که نام نادرست "اکثریت" به روی آنها گذاشته شد با هزار و یک فلسفه بافی خنده دار اعلام کردند که از رژیم جمهوری اسلامی پشتیبانی خواهند کرد! چرا؟ چون بیشتر مردم کوچه و خیابان در آن هنگام هوادار رژیم جمهوری اسلامی بودند! پشتیبانی فدائیان اکثریتی در خردادماه سال ۱۳۵۹ از رژیم ولایت فقیه و پیوستن حزب توده ایران به اکثریتی ها در هواداری از رژیم گدایان مفت خور آخوندی یکی از آشکارترین نمونه های گرفتار شدن در گرداب پوپولیسم است که با این کار اکثریتی ها بزرگترین سازمان مارکسیستی خاورمیانه با پیشینه درخشان سیاسی تکه پاره شد و از میان رفت! نمونه ای دیگر از رفتارهای پوپولیستی در میان چپ گراهای ایرانی جنبش سبز است! جنبش سبز که در خردادماه سال ۱۳۸۸ پیدا شد کوچکترین پیوندی با سوسیالیسم و آرمان های سوسیالیستی نداشت اما کسانی که نام سوسیالیست به روی خود گذاشته بودند برای خوشایند مردم کوچه و خیابان و با کشیده شدن به دنبال مردم کوچه و خیابان از جنبش سبز هواداری می کردند! در زمان کنونی بزرگترین نماد کردارهای پوپولیستی در میان سوسیالیست های ایرانی کردار سوسیالیست هائی است که ناسیونالیست نیستند اما سخنان ناسیونالیست ها را بازتاب داده و بازگو می کنند! در گفتارها و نوشتارهای سوسیالیست هائی که ناسیونالیست نیستند اما در گرداب پوپولیسم و این بار از گونه ناسیونالیستی آن گرفتار آمده اند فدرالیسم برابر با برپا شدن یک رژیمی بوم شاهی (ملوک الطوایفی) است نه ابزاری برای مردمسالاری! و زبان دستاویزی برای تکه پاره کردن یک سرزمین و برپائی جنگ های خانمانسوز ناسیونالیستی است نه ابزاری برای پیوند میان انسان ها ! واژه هائی مانند "حق تعیین سرنوشت" و "فعال مدنی" که هیچ پیوندی با ناسیونالیسم ندارند در گفتارهای سوسیالیست های پوپولیست برابر با نمادهای ناسیونالیسم هستند! در گفتارها و نوشتارهای سوسیالیست های پوپولیست ناسیونالیزه شده "فعال مدنی" برابر با کسی است که می گوید: چون من پارس یا کرد یا ترک یا عرب و .......... هستم باید میان خودم و دیگران دیوارکشی کنم و "حق تعیین سرنوشت" ابزاری برای دیوارکشی های هیتلری میان مردم یک سرزمین است نه ارجمند دانستن خواست مردم سرزمین های گوناگون برای مرزبندی سرزمینی که در آن زندگی می کنند! سوسیالیست های پوپولیست برای خوشایند ناسیونالیست ها پس از رونویسی از پان نامه های رنگارنگ سخنان ناسیونالیست ها را می گویند و می نویسند و آن چه که در این میان جائی ندارد سوسیالیسم است و روشن است که با این روال سوسیالیسم فدای ناسیونالیسم می شود چون اگر برابر آن چه که در ایران مد شده است ما سوسیالیست ها را چپ گرا بدانیم راست گراترین راست گراهای جهان نیز ناسیونالیست ها هستند و چپ گرا بودن هرگز با ناسیونالیست بودن سازگار نیست! ********** وند دیگر زمینگیر شدن سوسیالیست های ایرانی خشک اندیشی (دگماتیسم) است! سوسیالیست های ایرانی نسک ها و نوشتارهای کسانی مانند: کارل هاینریش مارکس، فردریک انگلس، ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) ، مائو، چوئن لای، چه گوارا، هوشی مین و ..... را مانند آیه های قرآن قرائت و تلاوت می کنند! و نوآوری و فرهنگ سازی با ارزیابی سرزمینی به نام ایران در میان سوسیالیست های ایرانی جائی ندارند! سوسیالیست های ایرانی برای ترس از برچسب هائی مانند ریویزیونیسم از ویرایش و بازبینی اندیشه های کارل هاینریش مارکس خودداری می کنند اما اگر کسی در کشوری دیگر درباره نوشته های مارکس سخن تازه ای .....