Skip to main content

شاعر را چه کار بکار سیاست؟!

شاعر را چه کار بکار سیاست؟!
Anonymous

شاعر را چه کار بکار سیاست؟! شعر خود سیاست است، وسیاست شعر کافیست برای شاعر! و مگر ارج و ارزش این آقایان، از زنده یاد " شاملو" که به تنهائی یک حزب بود، بیشتر است؟ مگر با شعر گفتن جامعه درست میشه؟ اگر با شعر گفتن جامعه درست میشد، الان ایران میشد، مهد دمکراسی! آیا ایران مهد دمکراسی است؟ یا مهد جهنم سوزان عصر بوق؟ هر کسی باید دنبال کار خود برود. چندین هندونه را نمیشه روی یک دست حمل کرد. اگر در جامعه ای باور به وجدان دمکراسی، در فرد فرد افراد جامعه شکل نگیرد، و رشد نکند، سالهای طولانی ایران به همین شکل خواهد بود، که هست. وقتی که سیاستکاری وجدان دمکراسی را اول از خود! و از وجدان خود! شروع نکند، و شخصا بدان باور نداشته باشد، و بحقوق شهروندی انسان، صرف نظر از زبان و تبار، و سایر خصوصیاتش احترام نگذارد، و به رای مردم ارزش ندهد، تمام گفته هایش دروغ و اعمالش ضد مردمی، ضد ارزش، ضد بشر، و

ضد جامعه خواهد بود. نتیجه اش همین میشود که میبینیم. متاسفانه در فرهنگ قرون وسطائی و عصر پارینه سنگی جغرافیای ایران، افراد سیاستکار، با دک و پز و گستاخی تمام، فکر میکنند که همه کاره اند، مثل آچار فرانسه به هر پیچی میخورند، و به هر چیزی نسخه صادر میکنند. چنین آدمهائی در واقع همه کاره، و در حقیقت هیچکاره اند! اینان با فخر فروشی مزمن بدان عادت کرده اند، و شاید گمان میکنند مردم گوسفند اند، و چیزی حالیشان نیست. در صورتیکه هیچکدام آقایان صلاحیت گرداندن حتا یک گروه کوچکی را نیز ندارند. و اغلبشان حتا سواد درست حسابی هم ندارند، که معنی واقعی دمکراسی را بفهمند. و اگر هم داشته باشند، حتا نمیدانند، که چطوری باید دمکرات و بشر دوست بود، و چگونه باید دمکراسی را بکار بست. و اگر همین قانون دمکراسی اروپا را، بدهند دست آقایان، و بگویند، ببر در ایران پیاده اش کن، چنانکه از ادعا و گفتار و رفتارشان معلوم است، آقایان حتا به همان قانون نیز ترحمی نمیکنند، و چنان آنرا ضایع و از محتوا خالی میکنند، که به هیچ چیزی جور در نمی آید. اینان با گستاخی توصیف ناپذیری، از زمین و زمان و اعصار قرون بحث میکنند، اما وقتی که از حقوق ملی، و مدنی ملل غیر فارس صحبتی میشود، به ناگاه رگ گردنشان بیرون میزند، و چشمانشان از حدقه بیرون میآید، که چرا از حقوق مردمان غیر فارس سخنی گفته میشود. و همان آن موضوع را عوض کرده از راسیسم نژادی، بآغوش نهلیسم پناه می برند. آقایان عادت کرده اند، تا زمانی از آزادی و حقوق بشر صحبت میکنند، که حرفی از مسئله ملی ملل غیر فارس در میان نباشد. اما اگر کسی از حقوق زبانی، ملی ـ مدنی، مردمان غیر فارس، صحبتی بمیان آورد، بلافاصله آلرژی پان ایرانیستی شان سر باز میکند، و فورا کلمه " هَمهَ با هم" آخوند خمینی را تکرار میکنند، که مبادا کسی از حقوق زبانی، و ملی مدنی خود سخنی بگوید. چنانکه شواهد نشان میدهد، همین تفکر ارتجاعی و توتالیتر عامل تشتت و گسست گروههای باصطلاح اپوزیسیون بوده است، اپوزیسیونی که هشتاد درصد آنرا ملل غیر فارس تشکیل میدادند، و خیلی وقت است که از بدنه سازمانهای سابق کنده شده، و در راستای احزاب و سازمانهای ملی خود، متشکل گشته اند، و خواهان استرداد حقوق زبانی، ملی ـ مدنی و آزادیهای سیاسی و "حق تعیین سرنوشت خود" هستند. و نیازی به اپوزیسیون باصطلاح سرتاسری، که مثل باد کنک ترکیده، و تنها پوسته خشک و خالی، از آن باقیمانده است ندارند. زیرا اغلب اینان با سیاستهای رژیم اسلامی همسو هستند. و 35 سال است که در فکر اصلاح دیکتاتور های رژیم، همچنین در فکر ابقا و طولانی کردن عمر آن اند و منافع آنی و آتی و استیلای زبانی، و فرهنگ عقب مانده خود را در بقا و استمرار رژیم اسلامی میبینند. در حقیقت سازمانهای نامبرد باصطلاح سرتاسری، خیلی وقت است که به اضمحلال رفته است. و بجای آن بعضی محافل پان ایرانیستی،که فاقد هر گونه صلاحیت سیاسی هستند، خود را سازمان سرتاسری مینامند، و بجای باور وجدانی به دمکراسی، و حقوق بشر، در فکر امیال پان ایرانیستی خود میباشند، و کوچکترین تاثیری در پروسه سیاسی ایران ندارند. و بود و نبودشان اصلا بشمار نمیآید. و هر از گاهی برای هوا خوری، و تقلیل انزوای پوک کننده خارج، در محفلی جمع میشوند و اسم آنرا کنگره میگذارند.