Skip to main content

ادامه کامنت: نیروی حکومت در

ادامه کامنت: نیروی حکومت در
آ. ائلیار

ادامه کامنت: نیروی حکومت در شرایط « انقلابی» تجزیه خواهد شد. تجربه دهه های گذشته، خود نیروی حکومت را هم به این نتیجه رسانده که «نظام با شرایط امروز» جور نیست. و در تضاد قرار دارد. از سوی دیگر خود جامعه در طول حیات حکومت نشان داده که خواهان «تغییر است». در نتیجه، «تجزیه نیروی حکومت»، «خواهان تغییر بودن جامعه»، ائتلاف عملی گرد یک منشور حداقل از سوی «نیروهایی که خواهان تغییراند» میتواند مانع جدی در مقابل شرایط احتمالی«جنگ داخلی و داعشی» در ایران باشد و راه رفع حکومت و استقرار نظم جدید را باز کند. سیاست درست در رابطه با حکومت «تجزیه»ی نیروهای آن است. به طرف «جدایی دین از حکومت». از هیچ جناحی در حکومت نباید حمایت کرد. باید از اصول «حقوق بشر،آزادی و حاکمیت خود مردم بخود» دفاع نمود. «جنگ جناحها بوده و خواهد بود تا وقتی که نتوانند حکومت کنند»؛

در این شرایط «جامعه متحد و نیروهای مترقی و متحد» میتوانند کار را یکسره کنند. «تضاد درونی حکومت را باید عمق بخشید؛ آنهم نه از طریق حمایت از این جناح به زیان جناح دیگر، بل از طریق «دفاع از حقوق مردم» در تضاد جناحها. یعنی پاسخ تضاد جناحها را با تضاد «مردم-حکومت» باید عمق بخشید. در کشمکش جناحها ما خواسته ها و منافع مردم در مقابل حکومت را مطرح میکنیم و به تضاد آنها ژرفا میدهیم. حمایت از یک جناح سیاست غلطی ست.نتیجه میگیرم: با قاطعیت میگویم کلید «دور زدن داخالت خارجی و حرج و مرج داخلی» در داخل نهفته است و همانا «سیاست فدراتیو کردن ایران» توسط ایوزیسیون متحد گرد این مسئله است. اثرات تغییرات محیط ژئوپولیتیکی منطقه و جهان ، در ایران را میتوان با این سیاست کنترول کرد. ممکن است پرسیده شود «ما اپوزیسیون متحد گرد این سیاست را چگونه ایجاد کنیم؟»؛ گفتم «منشور حداقلی» لازم است و برای تهیه آنهم ضرورت دارد نخست « تئوری و اندیشه ی نگاه عملی-نظامی به سیاست» طرح و روشنگری شود. بدون این تئوری گام ثمر بخشی برداشته نمیشود. تا کنون دهها گردهمایی و کنفرانس برگزار کرده اند و باز هم خواهند کرد اما هیچ وقت نخواهند توانست «ا ئتلاف و اتحاد و جبهه » ی پایدار و کارایی پدید آورند؛چون در «تئوریها»غرق اند و فاقد «نگاه عملی-نظامی» به سیاست هستند. کسی که نگاه «عملی-نظامی» به سیاست دارد دنبال این نمی رود که «سر یک سوزن چند تا جنّ میتوانند برقصند». بل او وارد عمل میشود و می پرسد «چه لازم داریم چه نداریم؟ بدنبال کی برویم و یا نرویم؟ میخواهیم چه بکنیم و چه نکنیم؟ و...». این موضوع باید در مقاله ی جداگانه ای روشنگری شود. چیزی ست که در اندیشه سیاسی ایرانی غایب است.