Skip to main content

دفتر خاطرات عزیزم، امروز با

دفتر خاطرات عزیزم، امروز با
Anonymous

دفتر خاطرات عزیزم، امروز با دماغی چاق و روحیه ای قبراق بهترین قلم موجود در جامدادیم رو در دست گرفته ام و قصد دارم تا با خوشترین خطوط روی اوراق عزیزت بنویسم. اگه گفتی چرا؟ هان! یه خورده فکر کن... یادت میاد که دیشب مساله ای فکرم رو به خودش مشغول کرده بود؛ همون قضیه طیب و اون بچه که بهش فحش داده بود و قرار بود که 4 سال بندازنش تو هلفدونی دیگه! خوب، حالا که یادت اومد، همون طور که دیشب برات نوشتم، نمیتونستم راه حلی واسه ی اون مساله پیدا کنم. این بود که رفتم یه چرت بخوابم. پس خوابیدم و چه خواب پربرکتی هم شد! اگه گفتی چرا؟ آخه اگه میدونستی چه خوابی دیدم، دیگه نمی پرسیدی چرا. الان خوابم رو برات تعریف می کنم. اما بذار اول یه قلپ از این قهوه ترک بزنم به بدن...

آره، داشتم می گفتم ... نه، یعنی داشتم می نوشتم که دیشب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم که دارم از بالا نگاه می کنم به نقشه ترکیه عزیز (مثلا فکر کن مثل برنامه گوگل ارث). ولی اون چیزی که من میدیدم، یه تفاوت کوچیک با گوگل ارث داشت. یعنی این جوری بود که من می تونستم لوله های نفت وگاز زیر زمین رو هم ببینم. مثل اینکه زیر زمین رو داشتم اسکن میکردم. وای! ... نمیودونی چه خبر بود. اون قدر لوله بود که نگو. لوله های 60 اینچ، 30 اینچ، 20 اینچ... درست مثل رگهای بدن که کلی شاهرگ و رگ و مویرگ داره! بعله، بعد یه نگاه کردم به کشورهای همسایه ی «جان تورکیه» و دیدم که همه کشورها لوله هاشون رو از ترکیه رد کردن. یعنی آزربایجان، عراق، روستای فارسستان، سوریه، حتی روسیه. همه کشورهایی هم گاز و نفت ندارن، از لوله های نفت و گاز ترکیه استفاده میکنن. بعد گفتم یه نگاه هم بکنم به کشورهای دورتر. نگاه کردم و نزدیک بود که از تعجب شاخ در بیارم. آخه دیدم نروژ میخواسته یه خط لوله بکشه به سوئد، ولی همین طور مستقیم نکشیده. عوضش اومده نصف دنیا رو دور زده و بعدش خط لوله رو از ترکیه رد کرده و آخر سر رسونده به سوئد. یا دیدم روسیه یه خط لوله می خواسته بکشه از آستاراخان به مسکو، اما اون رو هم از ترکیه رد کرده.
خلاصه، خیلی حال کردم. گفتم یه خورده برم نزدیکتر، بهتر ببینم چه خبره. همین طور مثل «زوم این» گوگل، رفتم پایین و پایینتر و آخرش هم مثل اپلیکیشن سه بعدی، همه چی رو سه بعدی دیدم. حالا چی دیدم؟
دیدم که طیب نشسته تو کاخ ریاست جمهوری و عبدالله گول و داوود اوغلو هم بغل دستش نشونده. اما از تو چه پنهون که طیب رو اولش نشناختم. یعنی هم یه خورده پیر شده بود، هم که لباس عجیبی به تن داشت. لباسش بیشتر شبیه لباس سلاطین عثمانی تو فیلمها بود. آره، نشسته بود روی یه دشکچه و تکیه داده بود به دو تا متکای زربافت که هر کدوم اندازه یه گوسفند بودن. عبدالله و احمد هم چپ و راستش نشسته بودن. البته هم جاشون پایینتر بود، هم متکاهاشون کوچیکتر. کاخ هم گفتن نداره که خیلی کاخ بود... شبیه این کاخهای تو فیلما. به سبک معماری قدیم و کلی آینه کاری و کاشی کاری و خلاصه از این زلم زیمبوها.
یه بابایی هم اون پایین پایین تر بود که داشت مرتب گریه و التماس می کرد و به ترکی شکسته بسته یه چیزایی میگفت. ترکی رو هم با لهجه این دهاتیهای فارسستان حرف میزد. گفتم برم نزدیکتر ببینم این دهاتی چی داره بلغور میکنه مرتب. اگه لازم شد بزنم بندازمش بیرون. آره، رفتم جلوتر و دیدم که سفیر فارسستانه. اومده داره گریه و چاپلوسی میکنه که طیب اجازه عبور یه خط لوله ی دیگه رو هم بهش بده. داشت میگفت که طیب سولطان، والله به خدا ما تو فارسستان دیگه نون خالی هم نداریم بخوریم. مردم فارسستان دارن از گرسنگی همدیگه رو میخورن. اقلا بذار یه خط لوله 5 اینچی رد بکنیم تا مردم حداقل این زمستون رو از سر بگذرونن. تازه همه اینها یه طرف، اگه من از این مذاکرات با شما دست خالی برگردم، پوست خود من رو میکنن.
طیب هم که عین خیالش نبود. می گفت که تا برادرای من تو آزربایجان به حقوقشون نرسن، خط لوله 5 اینچ که سهله، خط لوله نیم اینچ رو هم باید تو خواب ببینین. یعنی شما بیای ایران رو فارس و زبان رو فارسی تعریف بکنی، بعد از من مجوز خط لوله هم بخوای؟ زهی خیال باطل! برای من اولویت اول حق وحقوق همه ترکها در همه نقاط دنیاست. سود و منفعت و این چیزها در اولویت دهم و بیستمه برای ما. پول، چرک کف دسته. خصوصا حقوق ترکهای آذربایجان که روحیه کارآفرینی بالایی هم دارن و دنیا چاره ای جز همکاری با اونها نداره، برای ما از همه مهمتره.
خوابم تموم نشد دفتر خاطرات عزیزم. اما دیگه واسه امروز کافیه. بازم برم یه چرت بخوابم تا شاید باز خوابای قشنگ – قشنگ ببینم.
لای لای بالا لای - یات قال دالا لای لای!