( یاداشتهای یک پان فارسیست به بنبست رسیده ) دفتر خاطرات عزیزم، در چند روز اخیر واقعیت هولناک ( فقدان نظریه پرداز ) در روستای فارسی روح و روان من را دچار عذاب وجدان کرده است، چیزی که به مخیلهام خطور کرد فقط به وحشتم افزود، نظریه پرداز، نمیتواند در روستای فارسی که ( بین سنت و مدرنیته ) آویزان شده، فرصت رشد یابد، این یعنی، شرایط جامعه، غیر تاریخی کردن امر اجتمائی را، معطوف به ( ذهنیت اسطورهای ) میکند و امکان شناخت جامعه را، از محقق میگیرد، با بیانی ساده، در چنین شرایطی، ساختارهای علم در یک جامعه، به جای تولید علم، جهل تولید میکنند که نمونه آن همین روستای فارسی بنده است، ذهنیت اسطوره ای، ظرفیت یک جامعه از یادگیری و تاثیر پذیری از تحولات عصر روشنگری را از انسان میگیرد، باز به زبانی ساده، این یعنی ( ذهن تحت تاثیر تجربه، مخصوصا تجربه عصر رنسانس) قرار نمیگیرد، این
( یاداشتهای یک پان فارسیست
( یاداشتهای یک پان فارسیست
Anonymous
این یعنی ( ذهن تحت تاثیر تجربه، مخصوصا تجربه عصر رنسانس) قرار نمیگیرد، این واقعیتی است که هیچ جامعه شناس ایرانی ( چه تحصیل کرده خارج، چه تحصیل کرده داخل با آن دانشگاههای روستای فارسی که کارکردشان شکست خورده به آن اشاره نکرده )، همچنین تا حالا هیچ جامعه شناسی به این واقعیت مهم اشاره نکرده بود که ( جوامع آزربایجانی و ترک ) دارای ( روحیه بالای کار آفرینی ) هستند و این ( انسان ترک ) را مقابل ( کمونیست ) قرار میدهد، کمونیست نیز ذهنیت اسطورهای دارد و نگاه مارکس به جامعه، نگاهی اسطورهای است. پس این جامعه شناسان به چه دردی میخورند؟