Skip to main content

علل عدم شرکت آذربایجان در

علل عدم شرکت آذربایجان در
آ. ائلیار

علل عدم شرکت آذربایجان در جنبش سبز:
- اندیشه ی نادرست «به ما چه!» در ذهن فعالان غالب بود.
- به علت سوابق حکومتی رهبران اعتماد به آنها ایجاد نشده بود.
-شعار ها و خواسته های جنبش سبز ، خواسته های مردم آذربایجان را خوب منعکس نمیکرد.
- آنان که شرکت در جنبش را -و جهت دادن به آنرا در جهت خواسته های عمومی در آذربایجان و ایران مثبت میدانستند ، نیرویی نبودند که بتوانند «حرکتی» بکنند. ضعیف بودند.
-یعنی در کل برای شرکت آذربایجان در جنبش سبز «شرایط عینی(نیرو) و ذهنی(خواسته ها و اعتماد) کافی نبود.
- شرکت یک مردم در یک جنبش ارادی نیست بل یک پدیده ی اجتماعی ست که تابع شرایط مناسب عینی-ذهنی ست.
- ایکاش شرایط برای پیروزی این جنبش فراهم بود؛ جامعه حداقل یک قدم پیش میرفت و این همه جوان بیگاه کشته و زندانی نمیشدند. و کمی فضای باز سیاسی پدید میامد برای قدمهای بعدی.

نوبل
این جایزه بیشتر بخاطر ملاحظه ی مسایل سیاسی داده میشود. و کمتر جنبه هنری -ادبی دارد. اما ترجمه و انتشار آثار یک زبان به زبانهای جهانی در معرفی اثر نقش مهمی دارد. اثر خوب قبل از هر چیز باید نظر محیط خود و مترجم و ناشر جهانی را جلب کند.

شعر و نثر دو عنصر ادبیات اند و از هم جدایی ناپذیر. کسانی که شعر را بایکوت میکنند بیسواد اند. بهتر است بروند الفبا یاد بگیرند و یا حقوقشان را نشخوار کنند.

وجود اثر قابل توجه و خوب
به وجود و همکاری چند عامل بستگی دارد: نویسنده- ادیتوران-نقادان- جامعه ی فرهنگی.
کار یک نویسنده از عنصر دیکتاتوری پیروی نمی کند بل از عنصر دموکراسی تبعیت میکند. در پدید آمدن یک اثر خوب همه عوامل یاد شده به میزانی سهم دارند. نویسنده ایکه تنها به خود متکی باشد و از عوامل دیگر محروم بماند تلاشش بجایی نمیرسد.
این راز سرنوشت نویسنده در جهان سوم و بین خلقهای تبعیض دیده است.

اگر نوشته نقد نشود، ادیت نشود، مورد توجه جامعه فرهنگی قرار نمیگیرد. خود جامعه فرهنگی هم میمیرد. نویسنده ضعفهای خود را در آثار دیگرش تکرار میکند و دچار دور باطل شده و خاکستر میشود. استعداد ها نیز می خشکند.

شکوفایی ذهن سیاسی به شکوفایی «هنر و ادبیات اعم از شعر و نثر و نقد» بستگی دارد. در جایی که ادبیات 0 است، به علت اختناق و تبعیض- مثل آذربایجان ما، سیاست نیز پایش در گل است.

ادبیات رشته ایست که با همه ی رشته های علوم انسانی کم و بیش سرو کار دارد و از آنها متقابلاً تغذیه میشود.

برای ظهور نویسندگان خوب، استثایی، برای رشد ادبیات، ضروری ست جوانان حدا اقل از 20 سالگی امکانات حضور در جامعه ی فرهنگی را داشته باشند. و قلمزنی را به صورت علمی با استانداردهای جهانی بیاموزند و تجربه کنند تا بتوانند در سالهای بعد حرفه ای کارکنند. آغاز به نوشتن در نیمه ی دوم عمر کمتر می تواند موفقیت آمیز باشد.
برای قلمزنی ، آشنایی نویسنده حداقل با یکی دو زبان جهانی ضروری ست. در این دوره زبان انگلیسی میتواند نیاز قلمزن را تا حدی بر طرف کند.

وقتی جوان از این «امکانات »محروم شود قانون تصادفات بر سر نوشتش حاکم میشود. اینجا نیز پیدا شدن یک نویسنده ی با استعداد استثناست.

بر گردم به حرفهای بعضی کامنت نویسان زیر این مقاله
اینها سیاست « تفرقه بینداز که شیخ جنایت کند» را دنبال میکنند و آگاهانه، سیاست حکومت را پیش می برند.
روش شناخته شده ایست و ما همیشه این کامنتهای طوماری صدتا یک غار را داریم.