Skip to main content

آئلیار عزیز... در تبریز به

آئلیار عزیز... در تبریز به
Anonymous

آئلیار عزیز... در تبریز به این « اووخ OX» می گفتم که (( هاچا )) چوبه «Y» شکل , قسمت اصلی را تشکیل میداد. انتهای هر تک تک دوشاخه ها , به سر دو نوار باریک لاستیکی وصل میشد و انتهای نوار های لاستیکی هم به یک صفحه بیضی شکل کوچک (( چرمی)) که دو تا سوراخ در کانون های بیضی ایجاد شده بود , گره میخورد. سنگ در وسط صفحه چرمی گذاشته می شد . با داشتن « هاچا» در یک دست و با دو لا کردن صفحه چرمی همراه با سنگ و با کشیدن و طولانی کردن نوارهای لاستیکی با دست دیگر , سنگ را میتوانستیم با راها کردن صفحه چرمی به راه دور پرتاب بکنیم ..(تبدیل انرژی پتناسیل به انرژی جنبشی از نوع تبریزی)....باغدارها , مخصوصآ (( بوستان چی لار)) های اطراف تبریز در فصلهای بهار و تابستان از « سوپَک supək» استفاده می کردند تا کسی جرعت نکند به میو ها دست بزند.. « سوپَک» همان فلاخنهای دست بافته جوانان فلسطیینی است ..