Skip to main content

جناب ANONYMUSj سلام؛

جناب ANONYMUSj سلام؛
بهنام چنگائی

جناب ANONYMUSj سلام؛
شما بر دو محور تأکید و نقد داشته و نوشته اید:
نقد 1 : جناب چنگائی , توضیحات شما گرچه ظاهری خیر خواهانه و واقع بینانه دارد, ولی معضلات را به گردن شاه و شیخ و سرمایه دار وفلان انداختن در حقیقت ریز گم کردن و آدرس غلط دادن ویا از واقعیت ها دور ساختن است. بنابراین با معضلات هر قدر روراست تر وصادقانه تر بر خورد کنید, آنقدر هم به آرمان خود یاری میکنید.

پیرامون نقد شما به ناراستی من، اجازه بدهید با احترام به نقد و نگاه تند شما مبنی بر ناراستی و ناصادقانگی خویش، از شما بخواهم که پس از این بهتر است برای روشنگری های سازنده تر و مفیدتر سعی کنیم هرچه بیشتر روی نکات مبهم و تاریک و مشخص با تشریح، نور بیفکنیم و توضیح اثباتی بیاوریم و ترجیحا نه توهین، تحقیر و...این به همفکری ما، تشویق خوانندگان و پانویس ها و خود سوژه ی مقاله برای تکمیل و تصحیح بهتر آن کمک شایان می کند.

نقد 2 :

اما در برابر نقد بر ناراستی من، پرسش این است: که آیا در آن دوران 200 ساله مورد نظر شما و این دوران های دراز و اختناق مطلقِ حاکم گذشته و کنونی مگر به غیر از خودکامی شاه و همکاری شیخ با او و پشتیبانی سرمایه داخلی و خارجی، حتی یک جریان و یا نیروی دیگری فرصت و امکان دخالت در اداره و اراده ی سیاسی و به تبع آن طرح های اقتصادی و اجتماعی، ملی، فرهنگی و غیره... داشته است؟ هردوی ما به خوبی می دانیم که یاسخ نه است! و دیکر فاکتورهای موجود تاریخی که ( نقش فراماسونرها ) را شما به درستی آنها طرح کرده اید، مگر نه همگی زیر چتر و حمایت رسمی شاهی و بخشی هم توسط همکاری رهبران روحانی شیعی گذشته و در عرصه هائی هم همین امروز، ناشی از توافق های سران مذهبی رژیم ولایتی با آنهاست.

اما اشاره ی شما در مورد نهضت شعوبی که در پایان دولت اموی "آغاز قرن دوم ه ـ.ق" نمود یافت و به برانداختن حاکمیت بنی‌امیه و سپس سربرآوردن حاکمیت بنی‌عباس فراروئید و همزمان به استقلال تدریجی و حاکمیت کامل سیاسی ایرانیان انجامید؛ آن جنبش بزرگ برهه ای برجسته و حساس است و حتما شما بهتر از من می دانید که می باید پیرامون این جنبش و مبارزه ی آن در مقاله ای جداگانه و البته اگر لازم باشد، وارد بحثِ روشنگرانه شد.

خصوصا برای من و دید سیاسی ام بسیار ضروری و لازم است که نگاه پساشعوبیان علیه عرب‌ها و دیگر ملت های ایرانی را در آن زیر پرسش چرائی برم؛ زیرا که گاها نفرت و بیگانگی بی هوده در آن با برخوردهای خودخواهانه شگفتا که موج می زند تعارضی که بی گمان دچار مقوله ی ناسیونالیسم پوشیده، تحت پان ایرانیسم و پان فارسیسم و غیر ستیز می باشد و دردا این روزها میدان جلوه گری متقابل هم در میان دیگر ملت ها آشکارا یافته است.

من همه ی اشکال این ناسیونالیسم، شونیسم و پان فارس و پان های رنگین را به شدت محکوم کرد و سرراست بگویم که من شخصا هیچ علاقه ای به تأکید بر نژاد و فرهنگ برتر ایرانی این و یا آن ملت دیگری نداشته و ندارم و قطعا بی ارزشی این خودفریبی، سنت کهنه و فرهنگ عرب ستیز و دیگر ملت های ایرانی گریز را شدیدا مزاحم وفاق آتی در برابر استبداد مذهبی دانسته و همه را رد و نقد می کنم و باور دارم که در این زمانه این گونه سمت گیری های جدائی جویانه و دشمنی برانگیز و افراطی و برتری خواهانه اعتبار مقابله ای و اندیشه ورزی متمدنانه ندارد و اصولا با تفکر و تعلق های رنگین فرهنگی من از دیر باز کاملا بیگانه بوده و می باشد. و بنا بر این همه ی ما محصول یک حادثه تاریخی در یک منطقه خاص جغرافیائی و متاثر از یک پایگاه و جایگاه طبقاتی، سیاسی، نوستالژی، فرهنگی، زبانی و خصوصا اقتصادی هستیم که بهتر است همه به هم احترام متقابل بگذاریم و در بهترین حالت، راز لذت شناخت فرهنگ رنگینی را تا فرصت چشائی و بینائی داریم از دست ندهیم.
تندرست باشید