در باره توضیحات شما در رابطه با اسقلال هم ترجیح می دهم به لبخندی اکتفا کنم و قضاوت را به عهده خوانندگان بگذارم.
و اما بحث پیچیده جنبش سبز. در اینجا هم نگاه شما عشیرهگرایانه است. چرا شهرهای غیرفارسزبان با جنبش سبز همراهی نکردند؟ به همان دلیلی که بزرگترین شهر فارسزبان ایران یعنی مشهد و در کنار آن شهرهایی چون یزد و کرمان و کاشان با جنبش سبز همراهی نکردند. دلیل این مسئله ارتباطی به "تبعیض" نداشت. دلیل، نبود یک فرهنگ جاافتاده مدرن شهروندی و گرایش به دموکراسی بود. تبریز ترکزبان در این زمینه هیچ فرقی با مشهد فارسزبان ندارد. در هر دو شهر آنچه که سلطه دارد، فرهنگ عشیرهای است که مانع از پیوستن به موج آزادیخواهی می شود. در مقابل آن می بینیم که کرد و آذری و بلوچ ساکن تهران یعنی همان تبعیض دیدگان (ندا آقاسلطان، کیانوش آسا، صانع ژاله و ...) نه تنها در این جنبش سهیم هستند، که برای آن کشته هم میشوند.
صورت مسئله بسیار ساده است: شعار جنبش سبز "رأی من کو" بود، یعنی تأکید به یک حق صددرصد فردی و شهروندی، و طبیعی بود که این شعار در شهرهایی با فرهنگ واپسمانده و عشیرهای انعکاسی پیدا نکند. در عوض میبینیم که در شهرهای آذربایجان دهها هزار نفر به خیابان می ریزند که فریاد بزنند «زبان فارسی، زبان سگ» و یا «فارس و کرد و ارمنی، دشمن ترکها» و یا «فارسها کجا ماکجا». عدم مشارکت بخش بزرگی از مردم ایران در جنبش سبز، هیچ ارتباطی با آن تئوریهایی که شما بافتهاید ندارد، و توضیح آن در همان پارادایم "شهر"/"عشیره" نهفته است، اگر غیر از این است، لطفا توضیح بدهید چرا دومین شهر بزرگ ایران و بزرگترین شهر فارسیزبان به جنبش سبز نپیوست و چرا شهرهای فارسیزبان بسیاری مثل یزد و کاشان و کرمان و جیرفت و بم و زابل نیشابور و سبزوار و طبس و سیرجان و قم و سمنان و ... به جنبش سبز نپیوستند؟ آیا ساکنین این شهرها از تبعیضدیدگان قومی و زبانی بودند؟ پس میبینیم که دلیل شکست جنبش سبز ضعف فرهنگ شهروندی در ایران و گرایش به تفکر عشیرهپرستی بوده است و نه آنچه که شما در صدد القاء آن هستید.
و یکی دیگر از نشانههای تفکر عشیرهپرست، تأکید مؤکد شما بر "70 درصد غیر فارس" است. من نمیدانم شما کجا و کی در ایران آمارگیری کردید، که میدانید تعداد فارسیزبانها 30 درصد است، البه احتمال میدهم منبع آمار شما آقای یونس شاملی باشد! بد نیست که درباره این 70درصد منبع آمار خودتان را اعلام کنید. ولی حرف من اصلا این نیست. من میگویم اگر در ایران زبانی وجود داشته باشد که فقط 5000 نفر گوینده داشته باشد، دولت مرکزی موظف است برای حفظ، آموزش و رسمی شدن آن سرمایهگذاری کند. زیرا من در این مورد 5000 هزار "فرد" را می بینم که از حقوق شهروندی برخوردارند. ولی شما با نگاه عشیرهپرستانه خود را مجبور میبینید که قبیله خود را بزرگتر نشان بدهید، زیرا در منطق عشیره "حق" و "زور" ارتباط مستقیم دارند. پس باید دروغ گفت و امار جعل کرد تا "زور" بدست بیاید، و به طبع آن "حق" هم به زوردار خواهد رسید.
من میتوانم این فهرست را در مورد شما ادامه بدهم، ولی کامنت من از مقاله شما درازتر خواهد شد. با اینهمه بد نمی دیدم اگر نظرتان را در مورد لحن ناشایستی که من توضیحی برایش پیدا نمی کنم هم ابراز می کردید: «برو جانم، برو دنبال تخمه ی کورش بگرد، شاید پیداکنی» یا «اسم مرا مثل آدامس توی دهانش انداخته و می جود»
شاد باشید