Skip to main content

سلام جناب صادق، خواهش می کنم

سلام جناب صادق، خواهش می کنم
بهنام چنگائی

سلام جناب صادق، خواهش می کنم که نام مرا درست بنویسید. چنگا " ئی" هستم و نه چنگا" لی "! بگذریم و بیائیم بر سر محوری که شما مرا به آن انتقاد گوشزد کرده اید.

اما فاکت شما: نقل قول زیر در رابطه با افشاگری اقای پرتوی در باره حزب توده در ایران و پاسخ یک توده ای به پرتوی و شهادت دادن اقای بیگدلی به ناراستی و شرکت حزب توده در شکنجه علیه زندانیان سیاسی در زندان اسلامی است و..

پرسش! جناب صادق گرامی چرا شما این سوژه ی مورد نظر و انتقاد خود را به من بازمی گوئید؟ دوست گرامی، بدانید که من نه حزب توده ای بوده و هستم و نه اکثریتی و نه مجاهد! در عینحال حق با دریافت شما از هویت سیاسی من است؛ زیراکه من یک فرد چپ هستم با باورها برابریخواهانه و دارای سمتگیری های مشخصی از بخشی از جنبش چپ ایران و جهان و بطبع با آرزوهای رسیدن به یک جامعه ی آزاد، برابر و کمونیستی. در ضمن آقای صادق، من هم همچون ـ

شما و بسیاری دیگر همگامی و همراهی و توهم این چند جریان رفرمیست چپ با خمینی را لکه ی ننگی بر دامن چپ ایران دانسته و می دانم و پشتیبانی آنها از استبداد مذهبی را از گذشته تا بحال بشدت محکوم کرده و می کنم. همچنین یادآورمی شوم که چپ ایران در مقهوم کلی خود نیز با همه همبستگی های جانانه و باورمندیش به سازماندهی اداره ی مردم بی هرگونه چشم پوشی و یا محافظه کاری جانبدارانه در طی تاریخ مبارزاتی خود، او نیز بارها غلط سیاسی چه در تاکتیک و چه در استراتژی داشته و اشتباه های زیاد و فاجعه باری کرده و گمراهی هائی آفریده است. اما دوست گرامی همین چپ در "کلیت اش" تاکنون هیچگاه نه در قدرت سیاسی و نه حتی در حاشیه ی آن اعِمال نظر و خصوصا عمل نداشته و نکرده است. پس چپ کلان فرصت تصحیح نگاه ایدئولوژیک تئوریک خود را چندان زنده و لازم نیافته است. درحالی که برای اغلب دیگر جریان های با شناسنامه از شیخی و شاهی و ملی مذهبی و لیبرال ملی و.. اینگونه نبوده است، آنها یا خود در قدرت بوده و یا لااقل در سایه بخشی از اراده ی سیاسی حاکمان بوده اند.

اما نقد بالا و پیشین من مربوط می شد به رد همه ی ساختارهای فردی، مذهبی، گروهی و ایدئولوژیک، که عمدتا تاکنون سرکردگان خودکامه ی آن در کشور ما، همین شاه ها و ملاها بوده و هستند. و همچنین دایره ی این نقد من متوجه نه فقط ساختارهای منحط شاهی و شیخی، که این هردو دیریست که برای همیشه توسط آگاهان و ستمکشان و قربانیان دیار ما کاملا رد و رسوا شده اند. بلکه انتقاد من شامل همه ی آن نگاه های ایدئولوژیک، فرانسانی و الیت است که پیوسته توده های مردم و ملیت های رنگارنگ ما را خام و بی نام می خواهند و می دانند و آنها را بی اراده سیاسی و در بهترین حالت سربه زیر خواسته و مدام تحقیر و تبعیض شان می کتند و از آنها جز سازگاری و اطاعت و سیاهی لشگر نمی خواهند.

من با این نگاه خردگریز، واپسمانده، خودبرزگ بین، پُرهزینه و مفتخور که آشکارا ضدمردمی، ضدحقوق بشری، خودخواه و جاهطلب است مخالفم. و هرگز و هیچگاه با رفرمیسم آراستنی و ریاکار هریک از آنها که عمدتا امروزه مصلحتگرا و اصلاح پذیر می نمایند، سازگاری اندکی هم ندارم. این اختلاف نظر و باور من به توان تربیت و تکوین مقتدر توده های کار و زحمت و اصولا نیروهای مزدبگیر، چنانچه توسط هر جریان چپ نیز زیرگرفته شوند، و جریان چپی سر تایید بر توان اراده ی مردمان کار و تهیدست فرود نیاورد و بر چنین گفتمان نظری و گرایش عملی سر بر سوی سازماندهی اراده ی آنها نتابانند هم بی کم و کاست صادق است.

فقر و سرکوب شدگی ما و همه ی بشریت به دلیل این بی اعتمادی و ناباوری به توان خود و قدرت بی انتهای توده های کار و زحمت و تنگدستان چپاولشده است؛ که تاکنون کردنکشان شاهی و مذهبی و مالی را بر سر خویش نشانده است. پرسش من هم همین است که آیا شاه و شیخ و ثروتمندان زندگی مادی و معنوی مردم را می چرخانند یا این خود توده های اسیر و برده ی آنها هستند که نان شاه و شیخ و بورژوا را پخته و داده اند؟ و شگفتا خود هنچنان بی نان و گرسنه می باشند! اگر چنین است؟ که مسلما هست؟ پس نیاز به زور و سروری آنها در راستای حکومت های ضد ارزشی شان در چیست؟

چرا نباید خود توده های کار به حکومت خودمدیرتی خویش نیآغازند؟ حکومت مردمی ایکه می تواند به مرور راه همفکری و سیاست مشترک و مردمی را به سود جامعه ی برابر و آزاد فراگیرد، موانع را به همت جمع کشف کند و جهت تغییر و تبدیل شیوه های کهنه به تازه، دگرگونی های لازم و همگانی را به پیش برد. کدام شیوه ی اعمال اراده ی سیاسی و اقتصادی منطقی ست، شاهی و شیخی تاکنونی؟ یا آغاز اداره و اراده ی مردمی بر سیاست و اقصاد اجتماعی؟ تجربه های تاکنونی فاجعه آفریده اند! این چشم اندار رویا نیست! بیائید با هم سازمانده اراده ی سیاسی مردمی باشیم.