Skip to main content

جدایی دولت و مردم- و فرهنگ

جدایی دولت و مردم- و فرهنگ
آ. ائلیار

جدایی دولت و مردم- و فرهنگ آنها:
از دید جامعه شناسی و فلسفه ی سیاسی ، حکومت های «شاه و شیخ» در ایران ، دارای «دولت ها» و « فرهنگ مسلط دولتی» هستند. و در جامعه «فرهنگ معترض» غیر دولتی و سرکوب شده جریان داشته و دارد.
1- فرهنگ مسلط دولت ها:
این فرهنگ در هر دو دوره بازتاب منافع قشر حاکمان زمین داررو سرمایه دار بوده است. که طبق سنت «دیوانی» زبان آن نیز فارسی بوده و هست. این فرهنگ مسلط دولتی، فرهنگ استبداد-تبعیض-استثمار- دینی و خرافی ست. که همچنان برجامعه حاکم است.
2- فرهنگ معترض:
فرهنگ معترض بازتاب اعتراض «مردم فارسی زبان و غیر فارسی زبان» جامعه ی ایران است به شرایط بد زندگی و استبداد؛ که عمدتا به دلیل دولتی بودن و دیوانی بودن زبان فارسی به این زبان صورت گرفته است. و در آثار نویسندگان معترض مشاهده میکنیم.
-فرهنگ معترض ، به زبان فارسی، سانسور میشود و آزاد نیست.

-فرهنگ معترض به زبان غیرفارسی عمدتا «قدغن» بوده و هست - مگر اینکه «چاپلوسی حکومتها» را پیشه کرده باشد.
مثل فرهنگ چاپلوسانه ی دکتر محمد حسین صدیق در ارتباط با رژیم اسلامی خمینی، پیشه ی خود ساخته است. و یا علی رغم اختناق توانسته باشد تحمیلی انتشار یابد.

یعنی در جامعه شناسی دولت با فرهنگ مسلط خود- با «مردم معترض به بی عدالتی با فرهنگ اعتراضی اش» دو پدیده ی متفاوت اند. و نمی توان آنها را یکسان گرفت. چون «حکومت و دولت» با «مردم یا مردمان تحت فرمان » یکی نیستند. و در حکومت هم دولت نقش دارد و مردم نقشی ندارند و یا خیلی کم دارند که تعیین کننده نیست. در اصل مردم از دید دولت ابزار اند.
--------
در جامعه بین مردمان، ما عمدتا با دو نوع فرهنگ سروکار داریم « فرهنگ دولتی و فرهنگ معترض».
مردم و روشنفکران این دو نوع فرهنگ را کم و بیش دارند. دو فرهنگ اثرات متقابل برهم دارند. فرهنگ دولتی دربالا نمی ماند و فرهنگ غیر دولتی هم در زیر نمی ماند . اینها در کنش و واکنش اند.

تز «تعیین سرنوشت کار مردم است» به فرهنگ اعتراض تعلق دارد. در مقابل فرهنگ دولتی که تز « تعیین سرنوشت کار دولت است» را پیش می برد.
در میان نیروهای سیاسی در تاریخ و سطح جهان عمدتا دو تز مطرح بود :
-« حق تعیین سرنوشت توسط اکثریت مردم در چهار چوب ارضی کشور» که به تز لنینی معروف است.
-«حق تعیین سرنوشت با اکثریت آرا برای مردم حتی تصمیم میگیرند از چهارچوب کشور جدا شوند» که صورت پیش رفته ی تز اول است. و در این رابطه «اتحاد داوطلبانه ی مردمان مختلف» مطرح میشود.
------
چپ ایران را در رابطه با تز تعیین سرنوشت می توان به 3 دسته تقیسم نمود:
1- چپ معتقد به تعیین سرنوشت در داخل چهار چوب ارضی( چپ ناسیونالیست -سوسیالیست ؛ و چپ دموکرات)
2-چپ باورمند به تعیین سرنوشت حتی جهت جدایی( چپ ناسیونالیست - سوسیالیست ؛ چپ دموکرات- و غیر چپ دموکرات)
3-چپ نامعتقد به تز تعیین سرنوشت.( چپ ناسیونالیست -سوسیالیست)
-----
«گروه ناسیونالیست -سوسیالیست حزب کمونیست کارگری» به اصطلاح- به چپ نامعتقد به تعیین سرنوشت تعلق دارد که از قرار معلوم این تز را از برنامه ی خود حذف کرده بود.
نظر کسانی که در نادیده گرفتن این تز قلم فرسایی میکنند در جهت ایده ی این گروه ناسیونالست -سوسیالیست است.
از سوی دیگر ناسیونالیست ملیتی و ناسیونالیست-سوسیالیست ملیتی - همین طور دموکراتها به تعیین سرنوشت حتی برای جدایی تأکید میکنند.
--------
در جهان معاصر تز جدایی خواهی -منهای سود و زیان- مورد احترام و حتی پذیرش عرصه ی سیاست است.
نمی توان با اشاره به وجود ناسیونالیست-سوسیالیست ها اعتبار این تز را رد کرد. اما کسی که از آن طرفداری میکند باید دوچیز را در نظر گیرد:
-زیان و سود آن (اقتصادی-سیاسی- جنگی) در ایران
-عملی بودن یا غیر عملی بودن آن. در شرایط مشخص ایران.

-------
با توجه به سخنان بالا:
-تز «ملت حاکم فارس» صحیح نیست. درست آن تز «دولت فراملیتی ایران با زبان دیوانی فارسی» درست است. که توسط آ.ائلیار در مقالات مطرح شده است. مسایل این مبحث را در کامنتهای زیر این مقاله که توسط من و آقای ثانی نوشته شده میتوان دنبال کرد: http://iranglobal.info/node/41172
- تز جدایی خواهی در شرایط ایران زیانمند و غیر عملی ست. استقلال در سیستم فدرال ممکن است. اگر سیستم فدرال ایران جواب نداد میتوان بعد تز جدایی را دموکراتیک پیش برد و تحقق بخشید. اکنون زود رس است و غیر عملی. از این رو نیز ماجراجویانه است و به زیان میارزه ی مشترک علیه حکومت که سد اصلی پیشرفت جامعه است.
-----
درمیان چپ و دیگر نیروهای سیاسی «دید ایران پرستی یا ایران محوری یا ناسیونالیستی فارسی » وجود دارد که میخواهد
فدرالیسم را در مقوله ی «حکومت نامتمرکز» محو کند .