Skip to main content

صمد در رابطه با کودکان

صمد در رابطه با کودکان
آ. ائلیار

صمد در رابطه با کودکان ثروتمندان میگوید : «البته بچه هاي بد و خودپسند هم مي توانند پس از درست كردن فكر و رفتارشان قصه هاي آقاي « بهرنگ» را بخوانند. بم قول داده.»
صمد در قصه اش کوشیده بچه ها را متوجه وجود دوگونه زندگی کند« زندگی در فقر- و ثروت». قصد او در طرح خواندن و نخواندن داستان تنها جلب توجه بچه ها به این موضوع ست. و فاقد «ترویج کینه».در این قسمت از دو داستان بخوبی این هدف جلب توجه به دو زندگی مشاهد میشود:



چند كلمه از اولدوز:
* بچه ها، سلام! اسم من اولدوز است. فارسيش ميشود: ستاره. امسال ده سالم را تمام كردم. قصه اي كه مي خوانيد قسمتي از سرگذشت من است. آقاي « بهرنگ» يك وقتي معلم ده ما بود. در خانه ي ما منزل داشت. روزي من سرگذشتم را برايش گفتم. آقاي « بهرنگ» خوشش آمد و گفت: اگر اجازه بدهي، سرگذشت تو و كلاغها را قصه مي كنم و تو كتاب مي نويسم. من قبول كردم به چند شرط: اولش اينكه قصه ي مرا فقط براي بچه ها بنويسد، چون آدمهاي بزرگ حواسشان آنقدر پرت است كه قصه ي مرا نمي فهمند و لذت نمي برند. دومش اين كه قصه ي مرا براي بچه هايي بنويسد كه يا فقير باشند و يا خيلي هم نازپرورده نباشند. پس، اين بچه ها حق ندارند قصه هاي مرا بخوانند:
- بچه هايي كه همراه نوكر به مدرسه مي آيند. 2- بچه هايي كه با ماشين سواري گرانقيمت به مدرسه مي آيند. آقاي « بهرنگ» مي گفت كه در شهرهاي بزرگ بچه هاي ثروتمند اين جوري مي كنند و خيلي هم به خودشان مي نازند.
اين را هم بگويم كه من تا هفت سالگي پيش زن بابام بودم. اين قصه هم مال آن وقتهاست. ننه ي خودم توي ده بود. بابام او را طلاق داده بود، فرستاده بود پيش دده اش به ده و زن ديگري گرفته بود. بابا در اداره اي كار مي كرد. آن وقتها ما در شهر زندگي مي كرديم. آنجا شهر كوچكي بود. مثلا فقط يك تا خيابان داشت. پس از چند سال من هم به ده رفتم.
** به هر حال، آقاي « بهرنگ» قول داده كه بعد از اين، قصه ي عروسك گنده ي مرا بنويسد. اميدوارم كه از سرگذشت من خيلي چيزها ياد بگيريد.
دوست شما – اولدوز

من نوشته ي آقاي « بهرنگ» را از اول تا آخر خواندم و ديدم راستي راستي قصه ي خوبي درست كرده اما بعضي از جمله هاش با دستور زبان فارسي جور در نمي آيد. پس خودم مداد به دستم گرفتم و جمله هاي او را اصلاح كردم. حالا اگر باز غلطي چيزي در جمله بنديها و تركيب كلمه ها و استعمال حرف اضافه ها ديده شود، گناه من است، آن بيچاره را ديگر سرزنش نكنيد كه چرا فارسي بلد نيست. شايد خود او هم خوش ندارد به زباني قصه بنويسد كه بلدش نيست. اما چاره اش چيست؟ هان؟
حرف آخرم اين كه هيچ بچه ي عزيز دردانه و خودپسندي حق ندارد قصه ي من و اولدوز را بخواند. بخصوص بچه هاي ثروتمندي كه وقتي توي ماشين سواريشان مي نشينند، پز مي دهند و خودشان را يك سر و گردن از بچه هاي ولگرد و فقير كنار خيابانها بالاتر مي بينند و به بچه هاي كارگر هم محل نمي گذارند. آقاي « بهرنگ» خودش گفته كه قصه هاش را بيشتر براي همان بچه هاي ولگرد و فقير و كارگر مي نويسد.
البته بچه هاي بد و خودپسند هم مي توانند پس از درست كردن فكر و رفتارشان قصه هاي آقاي « بهرنگ» را بخوانند. بم قول داده.
دوست همه ي بچه هاي فهميده: عروسك سخنگو