جناب کیانوش توکلی باسلام، این انتظار از شما لااقل می رود که بدانید من اهل افراطگری و مبالغه گوئی در ادبیات سیاسی مردمی خویش نبوده و سعی می کنم نباشم. و اگر شما تاکنون به نوشته ها و پانویس های متنوع من توجه می کردید، حتما پی به این نکته ی ویژه می بردید. اگرچه شما در این پانویس به نام مرا مورد خطاب قرارنداده اید، ولی مضمون نوشته چنین می گوید. و شگفتا که شما بی سبب چپ ستیزی می کنید.
در این که من یک کمونیست هستم تردید نباشد؛ اما اگر این نگاه به افراط و مباله گری انگاشته می شود؟ آنگاه به دید شما احترام می گذارم، اما با آن مخالفم.
دوست گرامی قرار نیست که ما از شدت خوفناکی، پلیدی و پستی استبداد مذهبی حاکم به خودکامگی و فساد و تباهی های دربار پهلوی ها و دستگاه سرکوبگر و فوق متمرکز شاهنشاهی و سرسپردگی او به امپریالیسم آمریکا و... نمره ی کمتر فساد و خودکامگی دهیم و مقایسه ی بد از بدتر کنیم.
در آن سکون، ترس و خفقان شاهی گوئی که هرزمان همه جا دیوار بود و دیوارها نیز پر موش بودند و نیروی امنیتی و کلانی صرف می شد تا اندیشه تحولگرا در نطفه پیدایش خود، بخاطر حفظ نظام شاه که سایه ی خدا بود در دم خفه و یا اگر لازم می شد نابود شود. چنانکه این نقد درست باشد که هست و برایش هزارها فاکت وجود دارد. من در این میدان ستم، ضدبشری و تبهکاری گناه دودمان پهلوی را بیشتر از رژیم ولائی می دانم؛ چراکه استبداد شیعی در دامن همان پهلوی ها پرورش یافت.
و همه ی ما می دانیم که در بساط خصوصا پسر که خود ما بخشا شاهدش بودیم، خواندن حتی یک کتاب ساده ی سیاسی و معطوف به آرمان های نه چپ که دمکراتیک و جمهوری خواهانه کافی بود تا دودمان آن فرد را به بررسی کشیده شده و با تمام شقاوت زیر و رو می شد. در حالیکه ائتلاف رسمی و پوشیده شاه با روحانیت به هزارها مساجد، تکایا، امامزاده ها، حسینیه ها و مراکز رسمی مذهبی و دولتی آشکارا سوخت ارتجاعی می داد و با پشتیبانی سواک و نیروهای امنیتی روحانیت موذی و حیله گر و خوصا بخش درباری آنهم مشغول تحمیق توده ای و سازماندهی اراده ی مستقل مذهبی برای بدست گرفتن قدرت از دست شاه و علیه تاثیرگذاری مثبت نیروهای مترقی چپ بود.
همین چپ که شما آنها را نقد می کنید؛ بخوبی می دانید که هیچگاه فرصت نزدیک شدن و کار توده گیری با اعماق به شکل زنده نداشته است تا تئوری ها و نگاه های اشتباه خود را در عمل تصحیح، تغییر و تبدیل به بازتاب های واقعی اجتماعی و عینی کند. پس چه انتظار بی هوده ای از چپ می باید داشت؟ زیرا برای شاه و شیخ چپ تابو بوده و مانده است و خود همین چپ ستیزی شاه و شیخ مانع توده گیر شدن چپ و خامی دیدگاه هایش بوده و خود این ناپالایشی ها ناشی از این سرکوب بی وقفه هردو نظام منحط می باشد.
اینجا تنها محور نقد، نگاه فرامردمی، نفس خودرائی و سرکوب امیال و آمال ملت ها و فجایع فراوانی ست که آن دو نظام ضدبشری ایجاد کرده اند که می توان زیاد پیرامون آنها با فاکت های مستند بسیار نوشت و من علاقمند به تکرار آنها نیستم.
بنا بر این هدف کوچک و کلان در این نقد، تلاش برای ایجاد جامعه خود باور، مستقل و چند قطبی ست تا ابتدائا اصول مفید تفکر و فواید همراهی جمعی در آن، فراگرفته شود و به یاری و همکاری هم بتوان به ساختاری غیرمتمرکز ولی سراسری رسید تا همه ی خواسته های مردمی سرکوب شده در دوران سیاه شاه و شیخ به کمک دانش گسترده توده ای و بدون نیاز به شیرینی و شلاق به پیش برده شود و شاه و شیخ مانع آن هستند.
جامعه رنگین و رنجبرده ی ما در طول تاریخ هزاره و یا لااقل سده های خونین و شفاف گذشته، به همت شاهان، ادیان و خصوصا رهبران شیعه هیچگاه ابزار تربیت تحقیقی و تدریسی بیرون از ساختار سیاسی مذهبی حاکم هر دوره نداشته و اصولا چنین اهرم دولتی و غیر دولتی یا ساختاری سکولار و دمکراتیک و از همه مهمتر افشاگر و روشنگر به سود بیداری مردمی را در نهاد خود و قوانین یکسویه اش نپذیرفته است.
پس دوستان بیائید اگر منطقی در این نگاه تجربی، انسانی و کاملا بی طرف ما چپ وجود دارد و یا لازم است آن را به دست تغییر و بازسازی بگذاریم؛ شایسته است با هم برای این نگاه را بهبودش دهیم و این تلاش ضروری امروز همه ی ما را از ستم و تحقیر و تبعیض ها نجات خواهد داد و رسیدن به اهداف و منزلت مردمی ما را مسرور و بیشتر به زندگی امیدوار می سازد. چاره همین است.