Skip to main content

جناب کیانوش توکلی باسلام، این

جناب کیانوش توکلی باسلام، این
بهنام چنگائی

جناب کیانوش توکلی باسلام، این انتظار از شما لااقل می رود که بدانید من اهل افراطگری و مبالغه گوئی در ادبیات سیاسی مردمی خویش نبوده و سعی می کنم نباشم. و اگر شما تاکنون به نوشته ها و پانویس های متنوع من توجه می کردید، حتما پی به این نکته ی ویژه می بردید. اگرچه شما در این پانویس به نام مرا مورد خطاب قرارنداده اید، ولی مضمون نوشته چنین می گوید. و شگفتا که شما بی سبب چپ ستیزی می کنید.

در این که من یک کمونیست هستم تردید نباشد؛ اما اگر این نگاه به افراط و مباله گری انگاشته می شود؟ آنگاه به دید شما احترام می گذارم، اما با آن مخالفم.
دوست گرامی قرار نیست که ما از شدت خوفناکی، پلیدی و پستی استبداد مذهبی حاکم به خودکامگی و فساد و تباهی های دربار پهلوی ها و دستگاه سرکوبگر و فوق متمرکز شاهنشاهی و سرسپردگی او به امپریالیسم آمریکا و... نمره ی کمتر فساد و خودکامگی دهیم و مقایسه ی بد از بدتر کنیم.

زیرا؛ هر دوی آنها با اندکی تفاوت دشمن اراده ی آزاد مردم بوده و همیشه در مقابلِ استقلال رای ملت ها ایستاده، و بی کم و کاست جلاد بی رحم هر وجود مخالف و یا خواست آزاد و مترقی می باشند. از شما چپ سابق اکثریتی می پرسم! بگویید چه کسی قادر بود یک برنامه ی آزاد تبلیغی توده ای به سود رشد هوشیاری و دانائی اجتماعی داشته باشد؟ هیچکس! مگر تنها روحانیت.

در آن سکون، ترس و خفقان شاهی گوئی که هرزمان همه جا دیوار بود و دیوارها نیز پر موش بودند و نیروی امنیتی و کلانی صرف می شد تا اندیشه تحولگرا در نطفه پیدایش خود، بخاطر حفظ نظام شاه که سایه ی خدا بود در دم خفه و یا اگر لازم می شد نابود شود. چنانکه این نقد درست باشد که هست و برایش هزارها فاکت وجود دارد. من در این میدان ستم، ضدبشری و تبهکاری گناه دودمان پهلوی را بیشتر از رژیم ولائی می دانم؛ چراکه استبداد شیعی در دامن همان پهلوی ها پرورش یافت.

و همه ی ما می دانیم که در بساط خصوصا پسر که خود ما بخشا شاهدش بودیم، خواندن حتی یک کتاب ساده ی سیاسی و معطوف به آرمان های نه چپ که دمکراتیک و جمهوری خواهانه کافی بود تا دودمان آن فرد را به بررسی کشیده شده و با تمام شقاوت زیر و رو می شد. در حالیکه ائتلاف رسمی و پوشیده شاه با روحانیت به هزارها مساجد، تکایا، امامزاده ها، حسینیه ها و مراکز رسمی مذهبی و دولتی آشکارا سوخت ارتجاعی می داد و با پشتیبانی سواک و نیروهای امنیتی روحانیت موذی و حیله گر و خوصا بخش درباری آنهم مشغول تحمیق توده ای و سازماندهی اراده ی مستقل مذهبی برای بدست گرفتن قدرت از دست شاه و علیه تاثیرگذاری مثبت نیروهای مترقی چپ بود.

همین چپ که شما آنها را نقد می کنید؛ بخوبی می دانید که هیچگاه فرصت نزدیک شدن و کار توده گیری با اعماق به شکل زنده نداشته است تا تئوری ها و نگاه های اشتباه خود را در عمل تصحیح، تغییر و تبدیل به بازتاب های واقعی اجتماعی و عینی کند. پس چه انتظار بی هوده ای از چپ می باید داشت؟ زیرا برای شاه و شیخ چپ تابو بوده و مانده است و خود همین چپ ستیزی شاه و شیخ مانع توده گیر شدن چپ و خامی دیدگاه هایش بوده و خود این ناپالایشی ها ناشی از این سرکوب بی وقفه هردو نظام منحط می باشد.

اینجا تنها محور نقد، نگاه فرامردمی، نفس خودرائی و سرکوب امیال و آمال ملت ها و فجایع فراوانی ست که آن دو نظام ضدبشری ایجاد کرده اند که می توان زیاد پیرامون آنها با فاکت های مستند بسیار نوشت و من علاقمند به تکرار آنها نیستم.

بنا بر این هدف کوچک و کلان در این نقد، تلاش برای ایجاد جامعه خود باور، مستقل و چند قطبی ست تا ابتدائا اصول مفید تفکر و فواید همراهی جمعی در آن، فراگرفته شود و به یاری و همکاری هم بتوان به ساختاری غیرمتمرکز ولی سراسری رسید تا همه ی خواسته های مردمی سرکوب شده در دوران سیاه شاه و شیخ به کمک دانش گسترده توده ای و بدون نیاز به شیرینی و شلاق به پیش برده شود و شاه و شیخ مانع آن هستند.

جامعه رنگین و رنجبرده ی ما در طول تاریخ هزاره و یا لااقل سده های خونین و شفاف گذشته، به همت شاهان، ادیان و خصوصا رهبران شیعه هیچگاه ابزار تربیت تحقیقی و تدریسی بیرون از ساختار سیاسی مذهبی حاکم هر دوره نداشته و اصولا چنین اهرم دولتی و غیر دولتی یا ساختاری سکولار و دمکراتیک و از همه مهمتر افشاگر و روشنگر به سود بیداری مردمی را در نهاد خود و قوانین یکسویه اش نپذیرفته است.

پس دوستان بیائید اگر منطقی در این نگاه تجربی، انسانی و کاملا بی طرف ما چپ وجود دارد و یا لازم است آن را به دست تغییر و بازسازی بگذاریم؛ شایسته است با هم برای این نگاه را بهبودش دهیم و این تلاش ضروری امروز همه ی ما را از ستم و تحقیر و تبعیض ها نجات خواهد داد و رسیدن به اهداف و منزلت مردمی ما را مسرور و بیشتر به زندگی امیدوار می سازد. چاره همین است.