Skip to main content

فکر عوامانه اعتقاد قلبی به

فکر عوامانه اعتقاد قلبی به
Anonymous

فکر عوامانه اعتقاد قلبی به "جبر تاریخ" یا "مشیت الهی" است. کسانی که به تاریخ و اتفاقات آن از نگاه جبرگرایانه و دترمینیستی نگاه می کنند و معتقدند که کسی انقلاب نمی کند، بلکه "انقلاب می شود"، هنوز در چنبر ماتریالیسم قرن نوزدهمی و مارکسیسم عقبمانده جهان سومی گرفتار مانده اند. انقلابها از آسمان به زمین نمی افتند، آنها محصول تصمیم اراده گرایانه نخبگان و همراهی گسترده توده ها هستند. علاوه بر آن دستگاه سرکوب هم باید از سرکوب آنها ناتوان باشد و یا مانند شاه "نخواهد" آنها را سرکوب کند. جمله من یک جمله شرطی است. "اگر من می دانستم" شرطی است که این جمله به آن مشروط شده است. "اگر من می دانستم" یعنی همان آگاهی، یعنی دانش به فرجام یک عمل. "من" در اینجا کوچکترین واحد همان توده ای است که با همراهی خود پیروزی یک انقلاب را ممکن می سازد. البته اگر جناب ائلیار معتقد است انقلاب بدست اجنه و نیروهای غییی انجام

می شود، آن بحث دیگری است. ولی من که نقش توده را در پیروزی یا شکست هر جنبشی باور دارم و مانند جناب ائلیار به قضا و قدر اعتقادی ندارم، معتقدم اگر مجموعه این "من"ها به نتیجه کار خودشان آگاه بودند، به خیابان نمی‌آمدند و آنوقت بر گردن جناب ائلیار است که بفرماید انقلاب ارتجاعی 57 با کدام نیروی خیابانی به پیروزی می رسید. در مورد ایران من معتقدم رژیم شاه هزاران برابر این رژیم اصلاح پذیر بود، امری که انقلاب اسلامی را به یکی از احمقانه ترین کارهای بشر در تاریخ حیاتش تبدیل می کند. در برابر کسانی را داریم که هنوز هم بعد از گذشت 37 سال و دیدن فرجام آن جنبش ارتجاعی معتقدند که همه این بلاهای خانمانسوزی که بر سر ملت ایران نازل شد، به سقوط شاه می ارزید، زیرا مسئله آنها کینه و نفرت کور است و نه سرنوشت مردم. آنها از اینکه شاه حکومت دستنشانده و اجیرشده بیگانه را در آذربایجان سرکوب و سرنگون کرده و یا آدمکشان سیاسی را که خودشان را مجاهد یا فدائی خلق می نامیدند و هنری جز کشتن پاسیبان بینوا و سرباز بدبخت و دزدی از بانکها نداشتند، به زندان انداخته، ناراحتند و از سرنگونی او دلشان خنک شده است، گو اینکه این سرنگونی به قیمت فلاکت دو سوم همان خلق قهرمان انجام شده است. نفرت کور و کینه شتری مانع می شود که این رفقا دریابند اگر پیشه وری هم بجای شاه بود، نه یک حکومت دستنشانده و اجیر شده را در درون مرزهایش تحمل می کرد و نه مشتی بمبگذار مسلسل بدست آدمکش را. هیچ رژیمی در هیچ جای دنیا تحمل چنین پدیده هایی را ندارد و نه بهانه خنده دار و بچگانه "شاه همه راههای دیگر را بسته بود" و نه حتی جنایات خود شاه توجیهگر جنایات فدائیان و مجاهدین و وطنفروشیهای حزب توده نیست. در اینجاست که من باز هم از این مدعیان می پرسم، اگر چه می دانم که شهامت پاسخگویی ندارند: کدام یک از دشمنان شاه می تواند ادعا کند که از او دموکراتتر و آزادیخواهتر بود؟