Skip to main content

برای رهایی از «استبداد -و

برای رهایی از «استبداد -و
آ. ائلیار

برای رهایی از «استبداد -و-دیکتاتوری» چاره ای جز نقد «پدیده »های آن نیست.
از این زاویه نوشته ی تفریشی گرامی قابل توجه است.
گرچه کلیت مسئله ی « ساختار بسته و ایده لوژیک» در جهان سوم و به ویژه جامعه ما «روشن» است.
ما «حرکت ایده لوژیک و دگماتیک و استبدادی» خمینی ایست- پهلویست-پول پوتیست- و رجوی ایست را شاهد بوده ایم.

مسئله ی «سازمان بسته»، دیکتاتور، یک «فنومن» از خود جامعه ی ماست. « جامعه ی استبدادی» معمولا میوه اش «سازمان استبدادی» ست. و این سازمانهای -دولتی و غیر دولتی- را هم «افراد جامعه ی استبدادی » که با «تربیت و فرهنگ استبدادی و غیر مدرن» از کودکی پرورش یافته اند میسازند. این قاعده است -منهای استثنا.
اینکه در جامعه ی ما دولت-سازمانها(دولتی و ضد دولتی) ، کم و بیش «بسته و مستبد» بودند فاکتی تاریخی ست که شاهداش بوده ایم. همینطور شاهد تلاشهای «فرا روی از این استبداد» نیز بوده ایم.

اینجا پرسش من این است که پس از دهه ها تجربه ی تاریخی «حرکات و تشکلها و سازمانهای استبدادی» باز چرا نمی توانیم خود را از این چهارچوبهای «نظری-سازمانی استبدادی» رها کنیم و حاصل تلاشها را به فنومنهای «باز و مدرن» تبدیل کنیم؟
به نظر میرسد «ریشه نارون هنوز درما بسیار محکم است». و فاجعه اینجاست. که جامعه ی ما می تواند هنوز هم دولت های دیکتاتوری را «بارها» تکرار کند. به اشکال مختلف- و با شرایط گوناگون-اما با ماهیت استبدادی تاریخی.
چاره چیست؟ شاید چاره همان باشد که در آغاز نوشتم :«برای رهایی از «استبداد -و-دیکتاتوری» چاره ای جز نقد «پدیده »های آن نیست. »
--------
در این نوشته خاصه های « سازمان مسعود ، که بسته است- ایده لوژیک مذهبی ست- افکار منجمد ده- اعمال ضد حقوق بشری و غیره» در آن صورت میگیرد ملاحظه میشود که کم و بیش نظیرش را دیگران هم نوشته اند.
و از سوی دیگر بدون این نوشته ها هم نه تنها ماهیت «سازمان مسعود» بل ماهیت هر «سازمان بسته» برای تحلیل گر روشن است.
-------
از نظر من برخورد و موضع گیری تفریشی گرامی در مورد «زبان مادری» یا مردمی خود درست است. به زبان هیچ مردمی نباید توهین کرد و در رابطه باآن «لودگی» نشان داد و ادعای آزادی خواهی نمود. در حالی که آدم عملا «آزاری خواه» است.
این آدم که به زبان "یک مردم و ملت بدون دولت"، لودگی نشان داده قبل از اینکه پای به سیاست می گذاشت لازم بود این احترام را یاد میگرفت که متأسفانه مثل خیلی ها هنوز نیاموخته است.

-نیاز هست تفریشی گرامی در رابطه با «برخورد درونی سازمان مسعود در رابطه با زبان مادری» به خصوص زبان ترکی آذربایجان و آذربایجانی ها و واکنشها بیشتر توضیح بدهند.

- در رابطه با « ابریشمچی-مریم-مسعود» در خصوص مسئله «خانوده و ازدواج و طلاق» میتوانم بگویم :
-انتظار اینکه یک مبارز سیاسی -مرد یا زن- لازم است به فرهنگ جامعه خود «آگاهانه» برخورد کند و «حیثیت مبارزاتی» خود را به طور شایسته در میان مردم خود حفظ کند- اصل درستی ست.

- اما توجه کنیم که «پیوند قلبها» به« کاغذ و اداب سنتی» مربوط نیست. مرد یا زن که این «پیوند قلبی» را شکسته اصولا« آزاد »است- هرچند قانونا و سنتنا آزاد نباشد.

-در مورد «تحقیر فرهنگ ترکی آذربایجان و آذربایجانی» ، علاوه از حکومتها، کم بیش برخی از گروه های سیاسی یا افراد روشنفکر نیز از «سابقه ی خوبی» برخوردار نیستند. «ایران گرایی به معنی فرهنگ و سیاست فارسی گرایی و نفی دیگری» یا «ناسیونالیسم و شونیسم فارسی» به نام «ایرانی» فنومن تاریخی و شناخته شده ایست.
برای «زندگی مشترک مردمان مختلف ایران» باید «آغشتگان» به این ایده لوژی حسابی خانه تکانی کنند تا بتوان «دلهای جدا شده ی مردمان مختلف ایران» را پیوند داد.
در غیر این صورت مشکل بزرگی داریم. هیچ بعید نیست که«شتر سوریه» دم خانه ی ما هم بخوابد.
گرچه دور می نماید ولی بعید نیست.

«استبداد و لودگی ها» که پیشه شده درجامعه ی ما ست- نقد شان ، گامی در جهت رهایی ست.