همایون سنجری ؛
Anonymous
همایون سنجری ؛
جناب بهنام گرامی !
انگار ( در آن نوشته ) ناخواسته ، برآشفتن شما را موجب شدم. راستش، انتظار چنین عکسالعملی را از شما نداشتم.
واقعیت آن است که ، بر آوردهای ما از ظرفیتها و تحمل آدم ها، همیشه صائب نیست و چه بسا در اغلب ِ موارد، ظن آدمی است که داوری ها را شکل دهد .
نقل است ، در محاکمه ی میرزا رضا کرمانی ، سئوال کننده از او پرسید ، تو اینجا در حبس و غُل زنجیری و سید جمال الدین اسدآبادی، در امن و آسایش به ریشت میخندد. میرزا رضا پاسخ داد : حکماً عیب از ریش من است. حالا حکایت ماست.شاید نوع کلام من یا ادله ای که آورده ام، سبب ساز آشفتگی و بر آشفتگی شما شده باشد. اگر چنین باشد، از این بابت سخت متأسفم.
من در آن یا داشت، برخی موضوعات مطروحه در مقاله ی اخیر ی شما را ( مورد به مورد )باز نویسی کردم و به هریک از آن ها ( در همان چهار چوب ) پاسخ دادم. انتظارم آن بود که شما هم همینگونه عمل کنید .اما، شما، به جای پرداختن به عرایضم ، به نام مستعارم گیر دادید و تا آخر یاد داشت تان ( همچون بوکسوری که حریفش را در گوشه ی رینگ گیر انداخته باشد)لحظه ای گریبانم را رها نکردید. به علاوه ، در نشر آن مقاله ( شاید ناخواسته )از تصویری استفاده کردید که چهره ی گانگستر ها را تداعی میکرد و همین مورد ، مزاح یکی از کامنت نویسان را موجب شدکه گمان میکرد ، آن عکس را من فرستادم .
عجیب است که شما، حتی پس از خواندن یاد داشت آقای توکلی، باز هم مستعار بودن آن نام را برجسته کردید.
دوست عزیز! مقالات من همواره با نام واقعیام نشر یافته است .در موارد نادر ِخاص ( از جمله بحثهای هویت طلبی) به دلایلی که مطرح کردن آن ممکن است سوء تفاهم بیشتری به بار آورَد ، از نام مستعار استفاده کردم.
این را هم به تأکید بگویم که استفاده از نام مستعار نه به دلیل ترس است و نه فرار از مسئولیت. من حدود بیست و هشت سال است که در خارج کشور به سر میبرم و غم از دست دادن پدر و مادر م را ، در تنهایی غربت تحمل کردم. پس سببی برای ترس وجود ندارد. به علاوه ، پای « زنده باد مرده باد » هم در میان نیست که تدابیری ( از جمله با نام مستعار نوشتن ) را موجب شود. نکته ی آخر اینکه ، هر گاه با نام مستعار نوشتم، مسئول سایت را در جریان قرار دادم. در مورد مقاله ی اخیر ، هم آقای توکلی میداند که « صمد » چه کسی است و هم شما آقای اژدر بهنام ! غیر از این است؟
اما ، پاسخ به برخی سئوالات تان:
نوشتید : « آیا شما انکار میکنید که در ایران، مردمانی با زبانهای مختلف، و با فرهنگ و آداب و رسوم مختلف زندگی میکنند؟ و اگر این را انکار نمیکنید و میپذیرید، چه نامی بر آنها میگذارید؟»
گرچه مردم ایران به زبانهای گوناگون سخن می گویند ، اما فرهنگ آنها یکی است. پیشتر به شما گفتم ، ایران ِ ِ بزرگ یک واقعیت تاریخی - فرهنگی است . اگر جغرافیای سیاسی ایران، محدوده ی فعلی ایران را در بر میگیرد ، جغرافیای فرهنگی ایران ، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، اران یا کشور موسوم به جمهوری آذربایجان ( بعضاً) ارمنستان و گرجستان ، کردهای عراق و ترکیه و پاکستان و … را شامل می شود .نمی دانم اطلاع دارید یا نه. سرود ملی پاکستان به زبان فارسی است.
به مردم ساکن ایران ( به رغم زبانها و گویش های گونه گون) ایرانی یا « ملت ایران» میگویند. همین و بس.
نوشتید : « آیا شما مخالف آموزش انسانها به زبان مادری خود هستید؟».
بحث در موافقت یا مخالفت با چنین خواستی نیست. بحث در امکان تحقق و عملی بودن آن است. در مورد عملی نبودن « آموزش به زبان مادری » در ایران ، حرفهای بسیاری برای گفتن دارم که ( در صورت لزوم ) در کامنت یا کامنت های دیگری خواهم نوشت. اما، با یاد آوری نکتهای ، این بحث را در همین جا میبندم.
میدانیم ، حدود شش ملیون مهاجر ترک در آلمان زندگی می کنند ( طبق آمار رسمی ،حدود ۱/۸ در صد جمعیت در آلمان به زبان ترکی صحبت می کنند). با این همه و با وجود سنت دموکراتیک جا افتاده در آلمان، آموزش به زبان ترکی در این کشور تحقق نیافته است .
اردوغان ( نخست وزیر پیشین ترکیه ) در سفر یکی – دو سال سال پیش اش به آلمان ، تقاضای تأسیس مدرسههایی به زبان ترکی را کرده بود که بی درنگ از سوی مرکل ( صدر اعظم آلمان ) رد شد.
وقتی چنین خواست و درخواستی ، در کشوری مثل آلمان ( با توجه به دموکراسی نهادینه شده در آن و ثروت و امکانات آموزشی گسترده اش ) رد می شود، چه انتظاری از ایران میتوان داشت.