Skip to main content

بحثی بود بین دوستان فانون و

بحثی بود بین دوستان فانون و
آ. ائلیار

بحثی بود بین دوستان فانون و شاملی گرامی،
که به نتیجه ی روشنی نرسید . در این رابطه به معنی واژه های مورد بحث اشاره میکنم شاید به تفاهم عمومی در مقولات کمک کند:
- هومانیسم یا اومانیسم = در لغت به معنی «انسان دوستی» ست. آشوری هم در فرهنگ علوم انسانی نوشته: هومانیزم =انسان باوری-اصالت بشر-پژوهش در ادبیات و فلسفه ی یونان و روم . منظورش در زمینه ی انسان باوری ست.
فرهنگ فلسفی به زبان المانی تألیف جورج کلاوس-و مانفرد بور می نویسد:
هومانیسم در 14-16 م. از عناصر رونسانس اروپایی بود. ضمن اینکه ریشه ی یونانی دارد.
از نظر تئوریک میافزاید :تکامل اومانیسم و سوسیالیسم (پیش از مارکس) - در اندیشه مارکس ، جهت پیاده شدن- جمع بندی شده است.
با این جمله که «کمونیسم تکامل هومانیسم است. » همینطور « تکامل سوسیالیسم (پیش از مارکس) کمونیسم است».
چپ= واژه ی چپ تاریخچه ی دیگری دارد و در ایران به مارکسیستها

مارکسیست -لنیست ها - یا مائویستها و غیره «چپ» میگفتند. اکنون بعد از فروپاشی شوروی چپ معنای « سوسیالیست-دموکرات» پیدا کرده است. گرچه به مارکسیستها هم باز اطلاق میکنند. چپ اصطلاح دقیقی نیست.
کمونیسم= مکتب اجتماعی فلسفی سیاسی که مارکس و انگلس جمع بندی کردند.
در تتوری، کمونیسم عناصر سوسیالیسم-هومانیسم- را در خود دارد.
اما مرحله ی اول کمونیسم (در تئوری)، که در عمل سوسیالیسم موجود نامیده شد - عمدتا یک سیستم توتالیتر و حتی عیر سوسیالیستی و غیر هومانیستی از آب درآمد.

در تئوری کمونیسم، هومانیسم-سوسیالیسم-دموکراسی مردمی - عدم دگماتیسم بود- ولی در عمل عکس اینها پیاده شد.
کمونیسم یک نوع جهان شناسی غیر ایده لوژیک بود (ضد دگماتیسم) اما در عمل به « آیه و دین و ایده لوژی» تبدیل شد. چرا که
طبق معمول هرکس-هر حزب- تفسیر خود را داشت. در عین حال اندیشه های پایه ای برای ایده لوژی شدن را نیز در خود داشت. با اینکه از زاویه ی دیگر ضد ایده لوژی و دگماتیسم بود.
--------
اکنون کل چپ را میتوان به دو بخش کلاسیک - و غیر کلاسیک (چپ سوسیالیست و دموکرات )-البته در تئوری- تقسیم کرد.
چپ کلاسیک مارکسیست-لنینیست است. چپ نوین از همه کس استفاده میکند ولی خود را مارکسیست-لنینست نمی داند.
---------
در جهان شناسی چپ نوین، هومانیسم-سوسیالیسم و دموکراتیسم جمع بندی شده است. این عناصر در چپ کلاسیک هم به نوعی هست ولی بیشتر در عمل جنبه ی ایده لوژیک و دیکتاتوری دارد. که دیدیم به فاجعه انجامید.
---------
در حین نوشتن این کامنت موضوع جالبی برای من پیش آمد : به واژه نامه ی ویژه ی جزب توده ی ایران که در رابطه با برنامه ی خود داده -مراجعه کردم . در سال 1365 منتشر شده- در باره ی «مسئله ملی» ضمن توضیح آن نوشته :« هر ملتی حق دارد سرنوشت خود را مستقلا تعیین کند و در داخل یک کشور کثیرالمله این حق تا جدا شدن کامل را نیز در بر میگیرد. اتحاد داوطلبانه و اصولی و همبستگی برادرانه در این کشورها تنها بر شالوده ی احترام کامل به حقوق مساوی همه ی ملل امکان پذیر است. ص 21»
اگر درست فهمیده باشم یعنی یک ملت در جامعه ی کثیرالمله حق جدایی دارد. و حق اتحاد داوطلبانه.
بهر صورت از دید من هر خلقی و ملتی حق انتخاب دارد و به هیچ بهانه ای نمی توان آن را سلب کرد.