ائلیار عزیز،
ممنون از توضیحاتی که نوشتهاید.
من هم با شما موافقم که "«نویسندگی یا سرایندگی» به یک زبان ممکن است به زبان محلی مربوط باشد و ممکن است نباشد." و همچنین با شما موافقم که "برای تشخیص زبان مردم منطقه نمی توان از روی شعر شاعر به زبان منطقه حکم داد. چون این شعر میتواند زبان منطقه نباشد. و میتواند زبان منطقه نیز باشد"
ولی ما اینجا درباره شرایطی صحبت میکنیم که توسط آقای راشدی برای ما تشریح شده است:
1- ترکان خط و الفبای خود را دارند. (من هم با این نظر موافقم).
2- اثری مانند "دیوان لغات الترک" و "دده قورقود" که به قول آقای راشدی قدیمتر است وجود دارد که زبان آن زبان "مردم آذربایجان و ترکیه امروزی است". یعنی به قول آقای راشدی "زمانی که هنوز زبان فارسی دری در مناطق فارس معمول نبود و این زبان در شمال شرقی افغانستان و تاجیکستان کاربرد داشت در آذربایجان به زبان ترکی اثری چون کتاب
3- همچنین "قبل از قرن هفتم هجری و پیش از سعدی شیرازی هیچگونه اثری توسط هیچ کسی در مناطق استان فارس و به فارسی دری نوشته نشده است".
بنابراین، گویا زبان فارسی دری هنوز در ایران و آذربایجان که جزئی از آن بوده است، نضج نگرفته است.
به این ترتیب سؤال همچنان باقی است که در این شرایط چرا کسانی مانند مهستی گنجوی و شوهرش تاجالدین امیر احمد "پورخطیب" (که حتی تخلص او نیز ترکی نیست) و سپس نظامی و خاقانی و دیگران، به فارسی مینویسند؟ آیا تنها دلیل این است که فارسی زبان دیوان بوده است؟
درباره نظامی و خاقانی میتوان گفت که اشعار خود را به خواست حاکمان میسرودهاند ولی در مورد مهستی گنجوی که نمیتوان چنین ادعایی کرد. تمام فعالیت ادبی مهستی با محیط گنجه بستگی داشت و بسیاری از اشعار او خطاب به مردم کوچه و بازار گنجه است. چه اشعاری که در آنها مرزهای زمان را درمینوردد و به مسائل جنسی میپردازد و چه در رباعیاتش.
آیا چنین شاعری که خطابش مردم عادی کوچه و بازار و اطرافیان خود است، به زبانی بیگانه و ناآشنا شعر میگوید؟
البته درباره مقاله آقای راشدی که به حق اطلاعات خوبی در اختیار خواننده میگذارد(با درستی و نادرستی برخی از این اطلاعات کاری ندارم)، پرسشهای دیگری نیز وجود دارد که بیشتر به سیر تحول زبان مهاجر یا مهاجم مربوط میشود که فعلا به آنها نمیپردازم و ابتدا میخواهم همین مسالهای که مطرح کردهام برایم روشن شود.
باز هم از دوستانی که در این بحث شرکت میکنند و توضیح میدهند، سپاسگزارم.