و حالا پرسشهایی درباره سیر تحول زبان:
صورت مساله:
تصور کنید در یک منطقهای هنوز ساکنین بومی آن زندگی میکنند و دارای زبانی هستند غنی. مثلا ترکی.
مهاجرین و یا مهاجمینی وارد آن منطقه میشوند که تعدادشان هم بسیار بیش از ساکنین منطقه هستند و به این ترتیب زبان خود را هم وارد میکنند. به عنوان مثال در این مورد تصور کنیم که این زبان فارسی نام دارد.
طبیعتا زبان مهاجر یا مهاجم (در این مورد فارسی) وارد زبان بومی (ترکی) میشود و آن را از خلوص میاندازد. و طبیعتا این امر یک شبه انجام نمیگیرد و ساله و حتی قرنها زمان میبرد.
به این ترتیب ما باید شاهد این نفوذ تدریجی در آثار به جا مانده از آن دوران باشیم. یعنی در این مورد خاص، باید شاهد باشیم که در آثار ادبی این دوره نفوذ، ابتدا کلمات فارسی و به ندرت در این آثار دیده شوند و به تدریج افزایش یابند و به آنجا برسند که زبان مهاجر یا مهاجم فارسی به
البته در نظر دارم که نفوذ هر زبانی در زبان دیگر، بسته به شرایط متفاوت است. مثلا میتوان نفوذ عربی در فارسی را در نظر گرفت که تحت شرایط مشخصی و با اجبار خلفا، به سرعت اتفاق افتاد. ولی همین نفوذ سریع هم سالیان درازی طول کشید.
سؤال:
چرا در مورد زبان ترکی در آذربایجان شاهد عکس این روند هستیم؟ یعنی آثار به جا مانده از آن زمان فارسی هستند و به تدریج کلمات ترکی در آن وارد میشوند و امروز شاهد آن هستیم که زبان ترکی در این آثار خالصتر است و بر بخش اعظم آثار حاکم است.
دقت کنید که صحبت بر سر آثاریست که در آذربایجان پدید آمدهاند و نه در مناطق ترکنشین دیگر که حساب آنها جداست و شرایط دیگری داشتهاند. ما از کاشغری و امیرعلیشیر نوایی صحبت نمیکنیم بلکه مشخصا میتوان در این مورد کسانی مانند حسن اوغلو، فضولی، نسیمی و ختایی و دیگران را در نظر گرفت که اکثرا پس از صفویان هستند.
در پایان دو بیت از اشعار "ترکی" عمادالدین نسیمی را میآوردم که اتفاقا به ذهنم آمد و آن را "انتخاب" نکردهام:
ساقیا دولدور قدح چون یئتدی فصل نو باهار
مرغزار اولدی چمن سویله ر چمنده مرغ زار
گول چمنده پادشاه اولدی بزتدی مجلسی
لاله گلدی قوللوغا توتدی شراب خوشگوار