Skip to main content

جریان فاشیستی در فرهنگ و

جریان فاشیستی در فرهنگ و
آ. ائلیار

جریان فاشیستی در فرهنگ و تاریخ فارسی معاصر ایران:
درتاریخ معاصر ایران« ناسیونالیسم فارسی و آریایی» پیش از انقلاب مشروطیت آغار شده و در آثار روشنفکران این دوره که در آرزوی دوران ساسانیان قلمفرسایی میکردند:
1- سندیت تاریخی دارد.
2- بعداز مشروطیت حکومت رضا شاه با یکسانسازی و محو زبانهای مختلف، جریان فاشیستی سومکا- آریاگرایی کسروی و کسرویست ها، ادامه ی این پروسه توسط محمد رضا شاه، و حکومت آخوندها تا امروز؛ گروه انبوه دست پروردگان دانشگاههای دو حکومت شاه و شیخ ، با تئوری فرهنگ مسلط فارسگرایی و آریاگرایی که تاکنون ادامه دارد ؛ اسناد تاریخ معاصر اند.در کنار 100ها نوشته ی شبه علمی تبلیغاتی پیرامون «تاریخ و زبان». به اضافه ی «تبلیغات شبانه روزی دستگاه حکومت ».و مغز شویی.
3- این دو پدیده ی تاریخ معاصر راسیسم فرهنگی در جامعه ی ایران را بوجود آورده اند.

4- راسیست های فرهنگی کنونی این خط را ادامه داده و از این پروسه به نوعی دفاع میکنند:

1- با شیوه ی سنتی- یکسان سازی
2- با پوز دموکراتیک« آموزش زبان مادری»،
و ظاهرا «موافق رفع تبعیض»، « حتی با «پوز موافق جدایی ملیتها» ، ولی عملا
با زهره ترک شدن از «آمار دولتی 70 درصد دو زبانه بودن جامعه» ،
و نقد دانشگاهیان نانخور از مدرک تحصیلی که هیچ اثر علمی نیافریده اند ، بجز « سخنان شبه علمی» پیرامون فرهنگ مسلط فارسی ،
پرده ی پوز دموکراتیک خود پاره کرده و چهره ی طرفداری از فرهنگ تبعیض گر حاکم را عیان میسازند.
--------
هر دو حرکت یکسان سازی مذکور، دفاع از «فرهنگ مسلط فارسی تبعیض گر حاکم» را هدف خود قرار داده اند.
در این راستا هرکس که «فرهنگ حاکم فارسی و سیاست» آنرا نقد کند مارک « احمدی نژاد پرست، پان ترکیست، فاشیست، و از این قبیل حرفهای بی پایه» ، که شایسته ی خودشان است، میزنند.
این واکنش راسیسم فرهنگ فارسی ست. که 90 سال است با«سیاست تبعیض فرهنگی » روح میلیونها انسان را کشته و جنایت علیه بشریت را رقم زده است.
دیوار راسیسم فرهنگی توسط نقادان تبعیض دیده در طول دهه ها در عرصه ی سیاسی شکسته و کسی را یارای دفاع از آن نیست.
نه متد سنتی قادر است آنرا نجات دهد و نه متد فریبکارانه ی « پوز دموکراتیک».
-------
راسیسم فرهنگی با تبدیل « علم تاریخ و زبان» به شبه علم ، آخرین تلاشهای در حال مرگ را پیش می برد.
مرگ این پدیده و شیوه و سیاست رقم خورده و راه نجاتی ندارد.
-پخش نوشته های شبه علمی، پوزهای دموکراتیک ، هرچه بیشتر این راسیسم فرهنگی را مدفن میکند.
------
در بحثها دو طرف پیداست: راسیسم فرهنگی، ضد راسیسم.
هر کس میتواند صف خود را مشخص کند.
در کدامین جایگاه ایستاده ای؟ این آن سئوالی ست که لازم است هرکس پیش خود بدان پاسخ دهد.
- جنبشهای رفع تبعیض دهه هاست در جامعه جریان دارد. افکار و اعمال افراد را به نام یک جنبش نمی توان نوشت.
آنچه ماهیت جنبش مترقی را تعیین میکند «اهداف رفع تبعیض صد ساله ی آنها ست».
نه با متد سنتی یکسان سازی میتوان دوستدار رفع تبعیض شد -و نه با متذ «پوز دموکراتیک».

کسانی که تحت اتوریته ی تئوریهای 100 ساله ی «فرهنگ حاکم فارسی در جهت ملی گرایی فارس و محو فرهنگ دیگران»
قلمفرسایی میکنند در خدمت راسیسم فرهنگی قرار دارند. چه با پوز دموکراتیک و چه با متد سنتی.
چهره ی راسیسم فرهنگی در تمام ابعاد آن شناخته شده است و مرگ نظری اش حتمی ست.
راسیستهای فرهنگی به برابری فرهنگها باور ندارند. به برتری خود -به تسلط خود- به حذف تاریخ دیگران-به حل دیگران در خود- به مسخ دیگران باورداشته و عمل میکنند.
-------
نخست دیگران را از تاریخ حذف کرده اند- با تئوری: ترک شدگان- و آریا بودگان. تاریخ خود را قدیم-و تاریخ دیگران را مهاجران ، نامیده اند. تاریخ را از خود شروع کرده و «تاریخ هزاران ساله ی پیش از خود را که دیگران داشته اند حذف نموده اند . راسیسم فرهنگی هر آنچه غیر خودی بوده در تمام عرصه ها حذف کرده و آنها را « دروغ و ثابت نشده و غیر تخصصی و غیر آکادمیک» نامیده است. چون آکادمی را در دست داشته و نوکر تئوریهای خود نموده بود.
«تخصص تخصص» کردن های اینان گوشه ای از راسیسم فرهنگی ست. که جویای رسوبات تئوریهای خود اند.
اینان هر آنچه را که به زیان یافته اند « غیر تخصصی، کهنه، ثابت نشده، نژادپرستی» نامیده اند درحالی که خود شایسته ی آنند.