Skip to main content

جناب A گرامی؛

جناب A گرامی؛
بهنام چنگائی

جناب A گرامی؛
همانطوریکه در پانویس پیشین گفتم، من رنگینی نگاه و بازتاب های ضد و نقیض خانواده ی چپ به امور جاری و آتی سیاسی، تشکل های اجتماعی ـ گارگری ـ طبقاتی، مبارزه ی ملی، و... را امری طبیعی دانسته و همزمان مفید و لازم می دانم؛ همانگونه که چنین تعارض ها و تنوع نگاه و اتخاذ تاکتیک هائی در طیف راست، میانه، ملی لیبرال، ملی مذهبی ها و دیگران... هم وجود دارد. درک من از جایگاه چپ و بازشناسی "آنها" براساس همان سنجشی ست که هر جریان چپ و از جمله حکمتیست ها خود را دارای چنان جایگاهی می دانند.
امید دارم که شما مواضع روشن و سرراست مرا پیرامون برابری خواهی های سیاسی، حقوقی، فرهنگی و مدنی ملت ها را خوب می شناسید. بنا بر این من همیشه مدافع حق تعین سرنوشت ملت ها، توسط خود آنها، ای بسا اگر لازم باشد، این خواست را تا سقف جدائی کامل نیز جایز دانسته و می دانم؛ ولی به هیچوجه بر این جدائی ها که امری مضر و ـ

چشم تنگانه است و دارای نشانه های از تعلق های برتریجویانه، مانوفاکتوریستی و ناسیونالیستی ست و بخشی از ملت ها شگفتا و دریغا، دعاوی نظری و خودخواهانه و دشمنی برانگیز آنرا که در درون خواسته های بحق خود، همچنان حمل می کند. این تندروی نه سالم، نه سازگار و نه صحیح به حال جنبش فدرالیستی ماست؛ و پیشبرد چنان نگرش های یکجانبه و جدا از دیگر ملت ها که همگی درد و ستم های سرکوب شونیستی را یکسان لمس کرده اند و در راستای فدرالیسم قراردارند نیست و من آنگونه روش ها را مصلحت ندیده و ناگزیر و آگاهانه، جدائی و استقلال را هرگز تشویق نمی کنم.

باورم بر این است که "قدرالیسم مردمی" چاره ی ایده آل و بسیار مترقی ست و باید چنین دیدگاه و مواضع گسترده و سراسری ملت ها را بهتر دید و شناخت و در نتیجه ابتدا "فدرالیسم" را به چالش همکری های رنگین کشاند و روزی عملا آنرا در ایرا مان تجربه کرد.

یک نکته ی مهم: جریان هائیکه تبعیض، ستم و نابرابرهای فراوان بین ملت ها را ندیده و نمی خواهند ببیند؛ آنها خواسته و ناخواسته دشمن اراده ی آگاه مردم و به تبع آن منکر و مخالف انتخابی بودن همبستگی ملی ِملت های ما هستند. و در کانون کشوری بنام ایران پیوسته منشا بیگانگی ها و عامل پراکندگی های طبقاتی ملت های ما بوده و همچنان هستند!

من چنین نگرش های شونیستی و تمامیتگرا را بشدت محکوم می کنم. اگر روزی داعیه ی تجزیه و یا جنگ ملی و قوی روی دهد، بخش بزرگی از آن فاجعه متوجه تمرکزگرائی و خودرائی هردو گروه تندرو می باشد.

به هررو من با این شیوه ی مخاطره آمیز و راهکار غیرضروری هریک از آنها موافق نیستم و تحت اینگونه جاهطلبی ها تجزیه ایران را بسود مبارزه ملی و خودمدیریتی ملت های تبعیض زده مان هرگز و هرگز مفید و مثبت ارزیابی نمی کنم و در نتیجه: راهبردهای ساختار فدراتیویستی مردمی را بهترین اهرم شناخته و پیشنهاد می کنم.

دوست گرامی نوشته اید:
و در مقابل بر خورد های ارتجائی آنها به جرانات حق و برابری طلبی ملتهای غیر فارس در ایران سکوت اختیار میکنید, کلی ایراد میگیرم. مگر چپ برای چه چیزهائی خود را چپ مینامد , غیر از برقراری عدالت اجتمائی و خوشبختی انسانها؟ چرا شما چبها , پارولهای توهین آمیز حکمتیست هارا بر علیه آذربایجانی ها که به علیه توهینهای روزنامه ایران به خلق ترک اعتراض کرده بودند نادیده گرفتید؟ وخیلی های دیگر از این قبیل که هنوز هم ادامه دارد.
در برابر این پرسش پاسخ های کوتاه نودم را دادم!

اما اجازه بدهید که من در این فرصت دوستانه به سبک ادبیات سیاسی شما همینجا اعتراض کنم! دوست گرامی "ملتِ فارسی" را که شما بر آن تاکید کرده و برجسته نموده و ناروشن تعریف و چنین موهوم نوشته اید نمی شناسم؛ و با پوزش از شما، من این شیوه ی دیالوگ مخرب دوستی، تفرقه افکن، ناسالم سیاسی و اصولا دشمنی برانگیز را مفید بفایده ی مبارزه ی ملی، همفکرهای مشترک و توامان علیه همبستگی های ملی ملت ها دانسته و در اساس سبک آنرا موافق و متناسب با منافع طبقاتی ملی ِتوده ها کار و کارمزد نمی دانم. تندرست باشید