Skip to main content

«...اما از ماهی سياه کوچولو

«...اما از ماهی سياه کوچولو
آ. ائلیار

«...اما از ماهی سياه کوچولو هيچ خبری نشد و تا به حال هم هيچ خبری نشده...»
.......
«یازده هزار و نه صد و نود و نه ماهی کوچولو «شب خير» گفتند و رفتند خوابيدند. مادر بزرگ هم خوابش برد، اما ماهی سرخ کوچولویی هر چقدر کرد، خوابش نبرد. شب تا صبح همه اش در فکر دریا بود...»
-----------
.از صمد هيچ خبری نشده. بمانند ماهی سیاه کوچولو. اما ماهی های سرخ کوچولو هر چه میکنند، خوابشان نمی برد. شب تا صبح همه اش در فکر دریا هستند ...
---------
صمد یک حادثه بود. یک «گذشته» است.«اگر» ها در گذشته راه ندارند.
کسی باقی قصه ی صمد را نمیداند . هرکس برپایه ی اندیشه ی خود آنرا ادامه میدهد. ولی این چیزها به صمد مربوط نمیشود. آدمها بدین طریق قصه ی خود را می نویسند. و نقش خود را بازی میکنند. تا اینکه پرده بیافتد.
آیا ماهی سرخ کوچولو خواهد توانست راه دریا را پیش گیرد؟ کسی نمیذاند.

هم قصه ی ماهی ناتمام است و هم قصه ی صمد .
باقی آنها را ما می نویسیم. با زندگی خود. با نقشهایی که بازی میکنیم.
آیا از نقش خود راضی هستیم؟
سئوالی ست که هرکس میتواند جواب آنرا به خودش بدهد.
شاید منظور صمد نیز طرح همین سئوال بود.
شاید. کسی چه میداند.