Skip to main content

شعری از نیما

شعری از نیما
Anonymous

شعری از نیما

کچَبی

کچبی دید عقابِ خودسَر
می بَرد جوجککان را یکسَر
خواست این حادثه را چاره کند
ببُرَد راهش وآواره کند
کرد اندیشه و کرد اندیشه
برگرفت ازبرخود آن تیشه
رفت از ده پی آن شرزه عقاب
پل ده را سر ره کرد خراب.

راه دشمن همه نشناخته ئیم
تیشه برراه خود انداخته ئیم
--------------------------

*کچب : نام دهی ست که مردم آن به سادگی شهره اند.