اما رژیم ایران رژیمی ایدئولوژیک است که مبنای تاسیس آن "امت گرایی و تشیع" بود که در آغاز مانند دولت اسلامی عراق و شام بولدزرهای خود را برای برچیدن آثار باستانی فرستاده بود و برای زدودن آثار "شاه" حتی قصد تغییر نام "شاهنامه" را نیز داشت. اگرچه این رژیم در سنوات بعد به سرعت متوجه شد که تشیع با "ایرانیتی که فردوسی بوجود آورده و به غلط با ایران مدرن" در آمیخته است رابطه ی تنگاتنگی به لحاظ جغرافیایی دارد اما هنوز با استفاده از روحیه ی اسلامگرایی آنان می توان تاریخ برساخته ی ایران را به چالش کشید و آنان را در بن بست "انتخاب بین ایرانیت و اسلام" قرار داد. اگرچه در این موارد تا کنون رفتارهای رژیم نشان داده است که ایرانیت و آریا گرایی را بر اسلام و تشیع خالی برتری می دهد اما چنین انتخابی برای آنان هماره هزینه دار بوده و مقداری از مشروعیت رژیم را در پایگاه دینی اش زدوده است.
وی در کتاب و ادعاهای خود در اولین قسمت نواری را بر گرد کره ی زمین کشید و آنرا "نوار تمدن" نامید که علنا و عملا بسیاری از تمدن های بشری که در خارج از حوضه ی مذکور قرار دارند را نادیده گرفت وی برای آنکه تاکید کند "ترکها که به زعم او خارج از این جغراقیا قرار دارند ، به همراه بسیاری از تمدنهای نیم کره ی جنوبی و اقوام اروپایی وحشی هستند و اصلا به دلیل جغرافیایشان نمی توانسته اند که تمدن ساز بوده باشند!"
وی شبهه جزیره ی عرب و خاورمیانه ی عربی ، شمال آفریقا و کویرهای ایران را در حالی به عنوان مناطق مساعد و خوش آب و هوا برای ساخت تمدن معرفی می کند که تقریبا "نوار تمدن"ی که او معرفی می کند در حدود بالای 80% کلا کویر و بیابان هست و اتفاقا شمال و جنوب این نوار سرزمین های بسیار خوش آب و هوا مانند اروپا ، جنوب هندوستان ، جنوب آفریقا و آمریکای لاتین با میزان بارش سالیانه ی چند برابر ، زمین ها و آبهای بسیار فراوان تر و پوشش گیاهی و جنگلی بیشتر می باشد که برای یکجا نشینی ، تمدن آفرینی و کشاورزی بسیار مساعدتر می باشند. و واقعیات تاریخی نیز بواقع آفرینش تمدنهای بسیار مهم در این مناطق را نمایان می کند که هر کدام با تمدن سومر برابری می کنند.(مانند تمدن اینکا ، جنوب هند ، آسیای مرکزی و ...)