Skip to main content

Direnc Minelli عزیز،

Direnc Minelli عزیز،
آ. ائلیار

Direnc Minelli عزیز،
ممنون از توجه و لطف شما.
بله، مثل حالا ، در حکومت شاه نیز در «فرهنگ مسلط جامعه» دید منفی به آثار هدایت و حتی کافکا رایج بود.
این هم موجب کنجکاوی من نوجوان شد ، رفتم آثار موجود هر دو نویسنده را خواندم. و با دوستانم مورد بحث و بررسی قرار دادیم.
کوشیدیم علل نگرش منفی فرهنگ حکومتی را پیدا کنیم. و موفق هم شدیم. برخلاف نظر رایج از هدایت و کافکا ما «امید واقعی» را آموختیم. و «امید کاذب» را دور انداختیم. بعد ها بهرنگی هم این نتیجه را در نوشته هایش تأیید کرد که:« امید کاذب را باید دور انداخت» . اشاره است به نوشته ی او در مورد ادبیات کودکان.
- هدایت در حاجی آقا از قول شاعر به حاجی آقا گفت و نوشت : « برو هنبونه ی کثافت!» و هنگامیکه در 57 حاجی آقا ها حاکم شدند منهم همین حرف را به آنها گفتم.

-وقتی آدمک ها مسخ شده و تبدیل به ساواکی و حزب الله شدند و یا مانند اینها . و یا به قول بهرنگی چوخ بختیار شدند، من «پیام کافکا و هدایت» را به عینه دیدم.
- وقتی «سیستم» حکومت شاه و بعد حاجی آقا ها انسانها را به «پیچ و مهره» و «حشرات» تبدیل نمودند دیدم حق با هدایت و کافکا بود.
- این دو نویسنده ی خلاق و اندیشمند «سیستم حاکم برجامعه » را که انسانها را به تمامی فاسد میکرد و از آنها «بیگانه، برده، و شئ و موجودات بی هویت میساخت» برملا میکردند.
به قول هدایت در پیام کافکا، که پیام خود او نیز بود « کافکا «معتقد بود که این دنیای دروغ و تزویر و مسخره را باید خراب کرد و روی ویرانه اش دنیای بهتری ساخت. »
-هدایت میگوید پیام کافکا ناقص است. من میگویم پیام هدایت هم ناقص است. و اضافه میکنم همه پیامها ناقص اند. چون کار تکمیل کردن آنها به عهده ی «همه ی مردم» است که با شرکت آزاد و برابر همه آنها بتوان برای «پیشرفت و بهزیستی و راحتی و آزادی انسان» و سعادتش راهها و سیستم نسبی انسانی یافت. بدون شرکت آزاد و برابر انسانها در سرنوشت شان همه ی پیامها ناقص اند.
- از هدایت و کافکا آموختم مشکل آدمها نیستند، بل سیستمها هستند. گرچه ساخته ی آدمهایند. اما فنومن هایی غیر از آدمها هستند.
در سیستم به اصطلاح «سوسیالیسم موجود» در سیستم شاه و شیخ، با بالا تر از همه ی اینها در « سیستم برده داری جهانی» نیز همین مشکل هست و خواهد بود.
- «پیچ و مهره شدن انسان» ، خالی شدن او از «انسانیت خود»، در پروسه ی « سیستم طاعونی حاکم برجوامع : شئ شدگی و بیگانگی و ایزوله و تنهایی اش » پدید آمده است. که کوچکترین دمل چرکینش همین پدیده ی «تبعیض» است که چون خوره و طاعون دمار از روزگار تبعیض دیدگان درمیاورد. تازه این هنوز یکی از دملهاست .

برخلاف نظر رایج من از هدایت خیلی چیزهای مثبت آموختم. گرچه او در دوره ای دچار ناسیونالیسم بود ولی این دوره گشت و او توانست چون کافکا انسانی بیاندیسد و انسان را در سیستمها ببیند.
-وقتی سگ ولگرد را خواندم با اینکه خودم در کودکی چندین سگ داشتم و لذت دوستی های زیادی به خاطرم بود توانستم آگاهانه به حیوانات بیاندیسم و آنها را دوست بدارم. گیاهخواریش را خواندم سالها گیاهخوار بودم و هنوز هم وقتی گوشت میخورم عذاب میکشم. داستانهای کوتاه «لاله،آینه ی شکسته ، داش آکل...» را خواندم نگاهم به دوست داشتن شکل گرفت.

کوتاه کنم : من با هدایت و از راه هدایت با کافکا « غذاب انسان»، در سیستمها را درک کردم؛ و تهی شدنشان را دیدم. و بعدها در جامعه شاهد این فنومنها شدم. که هنوز هم این روند ادامه دارد...
این است راز دگرباره مطرح شدن آنها. و تنفر حکومتها و عواملشان از آنها.
درک هدایت و کافکا هم آسان است و هم بسیار مشکل. داستان و رمان را میتوان راحت خواند و احساس کرد، اما درک اینکه همه چیز در یک سیستم مخوف ضد انسانی میگذرد، و این دو فنومن «انسان مسخ شده» و «سیستم درنده » دو پدیده ی جداگانه هستند و «هردو منفی» و «آدمها در جستجوی رهایی از "خود مسخ شدگی" و سیستم مسخگر» اند، و نظام «امید بخشی» هم در پیش رو ندارند، و تلاش شان « در خلاء» صورت میگیرد، بسیار سخت است...