Skip to main content

وقتی سخن از کافکا و هدایت به

وقتی سخن از کافکا و هدایت به
آ. ائلیار

وقتی سخن از کافکا و هدایت به میان میاید ، و جامعه و آدمهایی که در آثار آنها جلوه گر میشوند ، توجه مان را جلب میکنند، ما را به یاد یک سری آثار میاندازند که در عرصه ادبیات جهانی همردیف اند. به یاد «طاعون» و «بیگانه» ی کامو میافتیم. به اندیشه ی
« از خود بیگانگی» انسان میافتم که پیش از کامو و سارتر توسط اندیشمندان اروپایی طرح شده بود. این موضوع را در روند پدیده ی «سیستم های توتالیتر» در آثار نویسندگانی چون «جورج اورل» دنبال میکنیم. در صحنه ی تاریخ جهانی ، سیستم های توتالیتر
استالین و پول پوت و هیتلر و بعد ها «اسلامی» را تجربه میکنیم. از خود می پرسیم چیست این «هیولا» که انسان را از خود انسانیش«خالی» میکند وچون طاعون بر جامعه مسلط میشود و همه را «بیگانه» و «ایزوله» کرده و چون جادوگران به چهره های گوناگون درمیاید؟

و در بعد بزرگ این هیولا را نه منطقه ای، نه وطنی، بل می توانیم حتی جهانی مشاهده کنیم.
دست و پا ، و بال و پر، و سر وکله ی این «هیولا» در همه جا هست. و با چهره های گوناگون. در آفریقا با بوکوحرام در خاورمیانه با داعش و داعش ایرانی و در اروپا و آمریکا در پدیده ی « تراستها و کارتلها و میلیونها انسان آواره» که فاقد حد اقل امکانات زندگی اند و «سرگردان».

انسان کنونی نه تنها آواره است بل به تمام معنی «زنده به گور» است. تنها در گوراست که دست و پا میزند. بین «مرگ و زندگی».
و گرفتار هیولایی ست «هزار دست و پا» ، با هزار سر و تن.
هیولا را نباید در «کاپیتالیسم» خلاصه کرد. همانطور که بخشی از دیدگاه «چپ» میکند. نه این ساده کردن و مسخ پدیده و مسئله است. گرچه مغز آن «کاپیتالیسم» است.
با توجه به ادبیات آنرا میتوان هیولا نامید. همانطور که نویسنده ی آلمانی خانم Tereza Mora در رمان خود به نام
«Das Ungeheuer= هیولا» در یک زندگی معمولی و روزمره به « انگشت» آن اشاره میکند.
با توجه به فلسفه و سیاست و جامعه شناسی و اخبار می توان آنرا « برده داری نوین جهانی» نامید.
برای خلاصی از دست هیولا راهی نیست به جز اینکه آنرا «گام به گام» به عقب راند تا زمانی و روزگاری برسد که از «پرتگاه» سقوط کند. از دید سیاست «سوسیال دموکراتیسم» به معنی «یک گام به پس» بردن این هیولاست. و مثبت. و نه بیشتر.
میاندیسم ، بله ، جهانی بدون هیولا ممکن است، اگر با دست خود هیولا تولید نکنیم. و بشریت بتواند گام به گام آنرا عقب راند. بتواند گام به گام انسانیت خود را باز یابد. در غیر این صورت «زنده بگوری» ادامه خواهد داشت و چه بسا بشر در روندی منفی به نقطه
«حذف خود» برسد.

بشریت در یک «کولونی» زنده به گور است. کولونی یی که گوشه ای از آنرا کافکا در «گروه محکومین» نشان میدهد. و قصابه خانه اش را در ایران می بینیم، و مثله گاهش را در «سوریه و عراق».
اگر به دنبال آرایشگاهش میگردید «اروپا و آمریکا» و مانتد هایش را ببینید.