Skip to main content

سالام :

سالام :
Anonymous

سالام :
رای اکثریت و "دموکراسی اکثری" بوجود آمده اند. از این رو نیز تعریف و حدود دموکراسی بسیار مهم می باشد و لزوما در مورد مسایل بسیار مهمی چون استقلال یک سرزمین نباید رای اکثریت کل کشور در نظر گرفته شود زیرا اکثریت کشورها خود از اقلیت هایی تشکیل می شوند که "دغدغه های خاص خود" را دارند. به عنوان نمونه دغدغه ی مردم فارس در ایران دموکراسی می باشد اما دغدغه ی مردم تورک در ایران علاوه بر دموکراسی مساله ی هویت می باشد و مردم و نخبگان فارس در مورد دغدغه ی تورکان در ایران وقعی نمی نهند! از این رو سوال مفید آنست که بپرسیم چرا باید استقلال خواهی آنان مورد تایید فارس ها باشد؟ از سوی دیگر استقلال خواهی "حق طبیعی هر گروهی هست"

پس تا اینجا روشن است که مواردی وجود دارند که خود به توسعه ی دموکراسی کمک کرده اند به عنوان مثال ناسیونالیسم اسکتلندی در بریتانیا به توسعه ی گفتمان دموکراسی در این کشور

خدمت کرده است با اینحال ناسیونالیسم آنگلوساکسونی(حاکم) در بریتانیا مانع توسعه ی این گفتمان بوده است. این مطلب حایز اهمیت بسیار زیادی می باشد که بدون توجه به آن و قبول آن نمی توان مباحث اقلیتی را پیش برد. باید در مورد اقلیت ها اندیشید که چه عاملی موجب شده است تا ما تصور کنیم که پدیده ای به خود خود دارای مشروعیت است و پدیده ی دیگر نا مشروع است؟ چرا باید ناسیونالیسم انگلیسی در بریتانیا مشروع و ناسیونالیسم اسکاتلندی نامشروع تلقی شود؟ آیا این صرفا برخواسته از گفتمان های حاکم نیست؟ از این رو نیز باید فهمید که مشروعیت و غیر مشروع بودن ، پلید انگاری و فرشته انگاری ، همگی ذهنیت های بشری و متغیر در طول زمان هستند. زمانی آتاتورک و یا ماهاتما گاندی برای انگلیسی ها نا مشروع بود و باید با انان می جنگیدند و در بعد از استقلال ، تورکیه و هند هر دو کشورهایی مشروع شدند و این دو فرد در میان ملل خود و حتی انگلیسی ها "تقدیس" نیز شدند و به عنوان "ناجی مردم خود" شناخته شدند.

با توضیحات فوق باید متوجه شده باشیم که علوم انسانی جایی برای تقدس سازی ندارند و اگر توده ای از مردم می خواهند تا به عنوان یک ملت تلقی شوند "دست اخر چاره ای به جز پذیرش آن و تسلیم در مقابل آن وجود ندارد". البته همیشه مقاومت هایی نیز وجود خواهند داشت. اصولا "ملت" پدیده ای مدرن می باشد و مشروعیت یک ملت و نامشروع بودن ملتِ دیگر تنها مساله ی تقدم و تاخر در "روند ملت سازی" می باشد. از سوی دیگر اینکه ما به کدامین توده ی مردم نام ملت بدهیم نیز ابزاری برای ساخت دولت-ملت می باشد و این اصطلاحات بدون اعمال قدرت سیاسی به هیچ وجه "بالفطره مشروع" نیستند. در دوره ی ملت سازی در ایران ، مفهوم ملت ایران بوجود آورده شده است و این کاملا یک انتخاب بوده است که ماهیت آن با هویت فارس و توده هایی از انسانهای داخل مرزهای جغرافیایی ایران امروز با قومیت های گوناگون تعریف شده است اما آنچه که بسیار مهم می باشد تاریخ سازی و ذهنیت سازی برای "مفهوم نوظهور و قرن بیست و یکمی ملت ایران" در بعد از اعمال قدرت سیاسی می باشد. این پروژه ی ذهنیت سازی و تاریخ سازی برای دولت-ملت ها در همه ی این ساختارها در جهان اعمال شده است و برای به انجام رساندن آن بخشهایی از تاریخ در یک سرزمین "گلچین" شده است که به عنوان مواد اولیه برای تعریف مرزهای هویتی ملت لازم بوده است. از این رو نیز شاید بدون استثنا همه ی ملت های دنیا "بر اساس دروغی ساخته شده اند که نیمی از حقیقت را بیان داشته است". از سوی دیگر در این تاریخ سازی و ذهنیت سازی و ایجاد وابستگی به آن ، جعلیات تاریخی ، وارونه نشان دادن مسایل و یا تعمیم برخی موارد تاریخی از جزء به کل ، ایجاد ذهنیت دشمن انگاری تاریخی و ایجاد ذهنیت "تداوم تاریخی" ، "بیگانه هراسی و بیگانه ستیزی" و "هراس از تغییر(در مفهوم ملت و یا سرزمین و یا ابعاد ایندو)" نیز بسیار دخیل بوده است.
پرواضح است که همه ی ابنای بشر موجودات دوپایی هستند که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد زیرا "برتری خود مفهومی ساختگی و قیاسی در ارتباط با وابستگی های بشر است که خودِ وابستگی نیز می تواند بسیار متغییر باشد"معمولا ملت هایی که در همسایگی هم زندگی می کنند به لحاظ ژنتیکی هم تشابهات بسیاری دارند و حتی ممکن است بسیاری از افراد دو ملت متخاصم از یک ریشه ی پدری و مادری بوده باشند. از این رو آنچه که باید مورد توجه قرار داده شود نه مفاهیمی انتزاعی مانند دموکراسی و حتی حقوق بشر باشد که باید "حق برابری کامل حقوقی برای افراد و گروهها(اقلیت های ملی ، دینی ، جنسی و ...)" را مورد توجه قرار داد. (در اینجا واژه ی اقلیت به معنای کمی آن بکار برده نشده است بلکه به معنای کیفی و حقوقی آن بکار برده میشود به عنوان مثال از نظر نگارنده زنان نیمی از جمعیت جهان را در