Skip to main content

"" جادوگر پیر و آینه "" دفتر

"" جادوگر پیر و آینه "" دفتر
Anonymous

"" جادوگر پیر و آینه "" دفتر خاطرات عزیزم، آخرین باری که خودم را در آینه نگاه کردم دو ماه پیش بود که با آخوندی وعده ملاقات داشتم، آخوند با لرزش و هیجان نزدیک شد و عاجزانه درخواست آیه‌ای را کرد تا خلایق را با آن آیه، مطیع خود کند و عاقلان و هوشمندان را دفع نماید، من که کمال معرفت و تجربه‌ شیره مالی‌ بر سر اجتماع نکبت زده را از مطالعه تاریخ مردگان و همنشینان مرداب به خوبی‌ یاد گرفته بودم ضمن نزول آیه، محتوای آیه را در حالیکه مبادرت به کفّ بینی‌ کرده بودم به آخوند گوشزد کردم، اینکه دیگر چاه جمکران کفایت نمیکند و تنها راه تحمیق عوام، دو دستی‌ چسبیدن به خط عربی‌ و تاریخ این جامعه فارسی‌ است تا ارتباط با " گذشته‌های گندیده " در عصر ارتباطات و دو برابر شدن علم در هر ۷ سال، قطع نشود. بعد از رفتن آخوند، دوباره نگاهی‌ به آینه کردم، چقدر ریختم مانند آخوند بود، آیا من یک آخوند زاده شده بودم که

سرنوشتم جادوگری بود؟