حق تعيين سرنوشت، بسيار خوب و منطبق با كرامت و شاٌن انسانيست . اما به همان اندازه ، فرهنگ زشت و نكبت بار نفرت پراكنى، ايجاد خصومت و خشونت مصنوعى، دشمن تراشى و دشمن سازى واحى ... كثيف ، زشت و غير انسانيست . حق تعيين شرنوشت خيابانى نيست كه تنها از كوچه هاى خون و تانك وتوپ به ان رسيد . انسان هاييكه عينك خون بر چشم دارند و همه چيز را بر بستر درياى خون و وحشت مى بينند و سازشان را باكو و باكو ها كوك ميكند ، شور بختانه نميدانند كه ايران هرگز مدل و الگوى يوگسلاوى سابق را نخواهد رفت، واين آرزو بر دل باكونشينان تا ابد خواهد ماند ، چرا كه پيوند ترك هاى اذرى با ساير اقوام ايرانى از قوم گيلك گرفته تا كرد و فارس و ..... انچنان بهم تنيده و بويژه از زمان صفويه به اين سو انچنان بهم گره خورده كه با چند نفر عاشقان نفرت و جنگ و خون از هم نمى گسلد . دوست عزيز نويسنده اين سطور فارس نيست كه بخواهى او را با پسوند
ايا اين راه رسيدنت به حق تعيين سرنوشت است ؟ با سياه مالى كردن بزرگان و شخصيت هاى جا افتاده ى تاريخى قوم ديگر كه هيچوقت دلشان نمي ايد و نخواسته اند حقى از تو ناحق گردد وگناه اين بى عدالتى ها بگردن شاه و شيخ بوده وهست نه مردم . دوست عزيز من ، در اين جهان ما تنها دو خانواده بشرى داريم وفقط يك مرز و ان خانواده ى خون خواران و ادمخوران تاريخ هست كه افراد ان از چنگيز و تيمور و هيتلر و خمينى وهزاران ديگر هستند و ان ديگرى خانواده ى خوبان و آزادگان و انسان دوستان هست . من نويسنده (ترا نمى دانم ) تلاش ميكنم و به فرزندانم هم ياد ميدهم عضوى و فاميلى از اين خانواده باشم ، خانواده انسان دوستان نه ادم خواران ، باقى مرز ها ، پرچم ها رنگ پوست ها و دين ها همه عناصر بى ارزش و تنها ديوارهايند ، ديوار بين من و تو . زبانت را بمن ياد بده تا با همان زبان فرياد بكشم كه دوستت دارم،رنگت را بمن نشان بده تا برايت گلواژه هاى مهربانى از همان رنگ بياورم . من با تو همراهم تا تو به حقت برسى و دستم را بسوى تو دراز ميكنم ، ما نبايد از هم نفرت داشته باشيم ، انگاه كه ميتوانم همديگر را دوست داشته باشيم . شاد باشيد .